اس ام اس و جملات عاشقانه (سری 28)



با توام ، باتو، خدا
يک کمي معجزه کن
چند تا دوست برايم بفرست
پاکتي از کلمه
جعبه اي از لبخند
نامه اي هم بفرست

خدايا من را که آفريدي گارانتي هم داشتم؟؟!ديگر کار نمي کند دلم!

رد پاهايم را پاک مي کنم
به کسي نگوييد
من روزي در اين دنيا بودم.
خدايا
مي شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام …!


بـــــــــي خـــيالِ هـَــر چــِـه زِمِســــتان اســت
و بـــَرف است . . 
و سـَـــرمـــا 
تـَـمــام پنَـــجــِــره هـــا را بـــاز گـــُـذاشـــته ام ! 
تــا شـــايـــَد بـــاد 
بـــويِ پيــــراهـَـنـَـت را بيــــاوَرد


از اينکه به اتاقم بيايي 
و در را باز کني 
هراسي ندارم ......
فقط قبل از آمدن تماس بگير ، 
شايد کمي پير شده باشم !!


وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر خنده معنايي ندارد
فـقـط مي خندي تا ديگران ، غم آشيانه کرده 
در چشمانت را نـبـيـنـنـد !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر حتي اشکهاي شبانه هـم آرامت نمي کنند
فـقـط گريه مي کني چون به 
گريه کردن عادت کرده اي !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر هيچ چيز آرامت نمي کند 
به جز دل بريدن و رفتن....


عاشقم...
عاشق آن "ميم"
که مي آيد آخرِ عزيز...
و مرا مي کند مالِ تـــــــو ...!

وقتي دير مي آيي ؛
دلم هزار جا نمي رود
يک جا مي رود
آن هم ...
خانه ي رقيبـــ ــ ـ !!

بر تــمام قبر هاي اين شهر
بوسه بزن
شـــــــــايد به ياد بياوري
کجـــــــــا مرا جا گذاشتي ...
من در تنهـــــــــــا تريــــــــن قـــــــــبر اين شهر خفته ام
صداي کــــــــلاغهـــــــا را مي شنوي .؟
دارند برايم فاتحه مي خوانند.....!!

سيــــــــــگــــــار داريـــد؟؟؟
ميخـــواهـــم خـــاطـــره دود کـــنـــم ....!!!!

حتي عکستم ندارم که بذارم روبروم ...
اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم ...

 

خندمـــــ که براتــــــــــــ زيبا بود 
.
.

اشکمم به زيباي خندم هستــــــ؟؟؟

کاش من هم 
"
باد "بودم تا بي دغدغه 
در آغوشت گم ميشدم 
وکسي ديگر نميپرسيد 
؟؟شما؟؟

اِنگار عاشِقت شُده است...
ساعَتِ مُچي اَم!!!
پايَش لَنگ ميشَوَد...
لَحظه هاي بي تو!!!

عاشقانه تکرار ميشوند...
و پي در پي ...
سِکانسْهاي دو نفره ي ما...

قهوه ي تلخ را روبه رويم 
ميگذارد 
و دور ميشود 
به همگان بگو قهوه هاي اين کافه تا ابد 
نخورده مي ماند وتلخ 
سرد ميشود 

دوست دارم 
چشمانم تا ابد بسته بماند 
زماني که در خواب هايم قدم ميزني 
-
آرامتر گام بردار 
بيداري فقط عذاب نبودن 
"
توست"



يادت مي‏آيد 
آن شب 
چندبار آن خيابان بلند و تاريک را رفتيم، 
تا جسارت اولين بوسه فراهم شد؟

چه بي پــَـــــــــروا
دلـــــــــم آغوش ِ ممــــــــــنوعه اي را ميخــــــواهد....
که تنـــــــــــها شرعي بودنش را
من مـــــــيدانم و دلــــــم و تــــــــــو...............

نه صدايش را نازك ميكرد
نه دستانش را آردي
از كجا به گرگ بودنش ميكردم؟

پشت درياها هيچي نيست بيخودي قايق نساز
آنجا هم رفتم
آدمهايش مثل آدمهاي اينجاست
دروغگو و پست...سهراب هم دروغ مي گفت..

من مورچه اي را مسخره ميكردم كه
سالها عاشق تفاله چاي بود
خودم را فراموش كردم كه
مدتي عاشق آشغالي بودم كه
فكر ميكردم آدم بود...

مــن، از تمام آسمـــان يک بــــاران را ميخواهم ...
و از تمــــام زميــــن، يک خيابان را ...
و از تمــــام تـــــو، يک دست
که قفــــل شده در دست مـــــن ...

يک غريبه مي خواهم
بيايد بنشيند فقط سکوت کند
و من هـي حرف بزنم و بزنم و بزنم...
تا کمي کم شود اين همه بار ...
بعد بلند شود و برود
انگار نه انگار...

يــــاد بِگيــر! 
اگـــه کســـي بِهـــت گفـــت دوسِـتـــــــ دارَم
لـُــزومـــا بـه ايــن مَعنــي نيستـــ کــه کَــس ديگـــه اي را دوسـتـــ نـَــدارد ...

 

بايد فراموشت کنم 
بايد ديگر تو را نبينم 
اينها را قول داده بودم به خودم !
اما 
آن هنگام که در آغوشت جاي گرفتم 
فهميدم گاهي
بدقولي چقدر دلچسب ميشود 

تمام شيريني هاي جعبه را خوردم 
اما اندکي از تلخي اوقاتم کم نکرد.....

آي الکساندر 
بيا و اين اختراعت را با خودت ببر
ديگر هيچ کس هواي صدايم را نميکند
چنديست مرا به هيچ جاي دنيا وصل نکرده است!

ميگن وقتي يه بچه اشتباه ميکنه 
نگيد شيطون گولش زد 
وقتي حرف زشت ميزنه 
نگيد صدا از توي خيابون بود 
وقتي خرابکاري ميکنه 
نگيد بچه ي همسايه بود
که فردا 
وقتي اشتباه رفت 
نگه شيطون 
نگه دوست ناباب
نگه قسمت ، تقدير ...

نميدونم ديدي يه آغوش 
که انگار براي تو ساختنش؟ 
جون ميده براي اينکه توش گم بشي 
جون ميده توش بميري 
جون ميده توش جون بدي 
تعجب ميکني از سازنده اش !
همونقدر که گاهي يک لباس حاضري انگار براي تن تو تراشيده شده 
گاهي آغوش ها هم اينطورين! 
طول و عرض و ارتفاعش 
سايز توا !
انگار خدا تراشيدش براي تو
  


اس ام اس و جملات عاشقانه (سری27)


خدايا من خودم برات يه جعبه سيب مي خرم.... 
ديگه زشته بسه ديگه بيا با هم دوست باشيم
روي هم ديگه رو ببوسيم.
حله؟؟؟
بيايم بهشت؟


خدايـــــــا ...
دستت را از روي Space بردار
بس نيستــــــ
اين همه فــــــــاصله ...؟!


خدايا ..!
در ليست آدمهايت اشتباهي شده است...
اسم من که ايوب نيست...


من راي ميدهم 
به کسي که قول دهد 
تمام خيابانهاي اين شهر را 
و خاطره هايش را 
عوض کند


روي سنگــ قبرم بنويسيد عين نخود چي هاي ته اجيل بود 
وقتي هيچ چيز ديگه اي نبود اومدن سراغش


آن هنگام که مي خندم 
چــروک هــاي پيشانيم 
لــحظــات نــبـودنـت را 
فـــــريــاد مــي کـشند


دَر و ديـوار اتـاقـَم بـوي ِ خون ميدهَـد
مَـن امـشَب تَـمام وابَستگي ام
به تـو را به تـيغ ْ کشيـده ام . . . !

نميخواهم جاي دستهاي آلوده اي که هر روز
هزاران تن را به آغوش ميکشد روي تنم
خاطره شود....
لياقت ميخواهد (( ما )) شدن
لياقت ميخواهد ((شريک)) شدن
تو خوش باش به همين با هم بودنهاي امروزت
من خوشم به خلوت تنهاييم
تو بخند به امروزت
من ميخندم به فرداهايت!!!!

از همان کودکي به ما هشدار دادند
و جدي نگرفتيم ... 
يــادت هست؟
در دفــتر مـشقهـايمـان خـطوط فــ ـ ـ ا صـله هــميشه قــرمــز بود !


وقتي عـــــــــاشق شدم . مشروب خوردم به سلامتي عشــــــــق 
وقتي شکست خوردم ، مشروب خوردم به سلامتي هر چي نامـــرده
وقتي تنــها شدم ، به سلامتي بي کـسي خوردم 
ولي وقتي دوستايي مثل تــو پيــدا کردم؛ 
فقــط به سلامتي هر چي رفيــقه ميرم بــالا . . . 
تـــا نه عاشــق شم . . . 
نه نــــامــــرد . . . 
نه تـنـــــــهـا . . 

فراموش کردنت مثل سوت زدن در برابر باد است..!!


هي ... با تـوام ! ميداني ..
براي گذر از
"
دوستت دارم " به " دوستت داشتم "
چه زجري کشيدم ... !؟


چهار فصلِ آغوشت
تابستان تنم مي شد 
اگر زمستان نبود...



زمستــان آمــده اســت!
خستــه ام!
مــي خــوابــم!
بهــار کــه آمــد،
پيلــه ام را مــي شکــافـم
تــا بــا پــرهــاي خيــس،
دوبــاره
عــاشقــت شــوم . . .


به سلامتي اونايي که هميشه تو جمع ميگن و ميخندن ،
اما دو دقيقه که باهاشون تنهايي بشيني حرف بزني ميبيني يه دنيا غصه دارن


سکوتـــــــــــــ ...
و ديگر هيچ نمي گويم ...!
که اين بزرگترين اعتراض دل من استــــــــــ
به تو ...
سکوت را دوستـــــــــ دارم
به خاطر ابهت بي پايانشـــــــ ......

مــن شـيـفـتـــه ي ميــزهــاي کوچـک کـافـه اي هـسـتـــم ...
که بـهــانـه نـزديـک تــر نـشـسـتـن مــان مـــي شــــــــــود !
و مــــــن ...
روبـه روي تــــــــــــو ...
مـي تــوانــم تـمــام شـعــرهـاي نـگـفــــــتـه دنـيــا را
يـک جـــا بـگــويـــــــــم ...!!!


من عاشق اون ديالوگم که پدر ژپتو به پينوکيو ميگه:
پينوکيو... چوبي بمان! آدم ها سنگي اند دنيايشان قشنگ نيست

ميشه براي چند لحظه چشماتو ببندي؟!
ممنون، متوجه شدي چقدر همه جا تاريک بود ؟ عزيزم زندگي منم بدون تو به همين تاريکيه


همه ي آدم هايي که با در و ديوار صحبت ميکنند ديوانه نيستند که
نه...
بعضي ها انقدر از آدمها خسته شدن که ترجيح ميدن با ديوار حرف بزنن ....

گاهي مجبوري بُغضت را با يک مقدار آب فرو ببري و بگويي خدا بزرگه .....

پارسال با او زير باران راه ميرفتم..
امسال راه رفتن اورا باديگران زير باران با اشکهايم ديدم....
شايد باران پارسال
اشکهاي ديگري بـــود...

زمستان
همين است که هست
حالا در اين باغچه
حتي
دلتنگي هم
نمي رويد!


کاش هيچ وقت برفهايي که آن شب باريد آبــــــــ نميشد!
آنگاه مي توانستي ردّ پايت را دنبال کني و دوباره در آغوشم بازگردي....

 

یاد گرفتم که...


یاد گرفتم که... همه می‌میرند، اما همه به راستی زندگی نمی‌کنند...

یاد گرفتم که... طول زندگی مهم نیست، عمق آن مهم است

 یاد گرفتم... با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، 

رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه،

 مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه،

 دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، 

مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه...

یاد گرفتم 
حتی اگه عاشق شدم به رومم نیارم که اصلا" کسی هست که من عاشقش شدم...

یاد گرفتم 
اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...

یاد گرفتم 
اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...

یاد گرفتم 

نزارم کسی اشکهامو ببینه...

یاد گرفتم 
نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل بسوزنه...

یاد گرفتم که

خدا دقیقا در آخرین لحظه همه چیزو عوض میکنه.از طریقی که اصلا فکرشو نمیکنی‌...

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری بیست و ششم)

 

خدايا حواست هست؟... اين صداي گريه از گلويي مي آيد که تو از رگ گردن به آن نزديک تري

خدايا... بابت آن روز
که سرت داد کشيدم متاسفمــــ...!!! من عصباني بودم
براي اوني که تو ميگفتي ارزشـــش رو نداره 
و مــــــــــن پا فشاري مي کردم.....

هيچ کس نفهميد.. شايد شيطان ، عاشق حوا شده بود.. که به آدم سجده نکرد..

من زانوهايم را به آغوش كشيده بودم... وقتي تو براي به آغوش كشيدن او زانو زده بودي.......

اين خانه ... يک خوبي دارد !.. گوش صاحب خانه و همسايه هايش .. سنگين است !.. گريه ي وقت و بي وقت مرا نمي شنوند !!

دلم بازي کردن مي خواهد 
دلم بدترين بازي ِ دنيا را مي خواهد
و شکستن ِ تک تک قوانينش را
مي خواهم خطا کنم

تنهــايي يعني ،
بيــن ِ آدمــايي بـاشي که ميگن دوستت دارن .. ولــي ،
کــنار ِدلتنگـيات نيـستن !

سكوت .... دردناكترين پاسخ من ؛ به بي رحمي هاي توست ... !!!

بيا غصه هايمان را تقسيم کنيم؛
دو تا من
هيچـــــي تو... مي بينـــي؟؟؟
من هنــــــوز خسيسم!!!

وقتي تبر به جنگل آمد
درختان فرياد زدند و گفتن: نگاه کنيد دسته اش از جنس ماست

خسته ام نه اينکه کوه کنده باشم ها ! نه
دل کنده ام...

ميترسم اينقدر سکوت کنم تا از دستش بدم....

عاشق تَرين مَرد ... آدم بود
کــه بهشت را بــه لَبخَندِ حوا فُروخت !!

تــو کور بودي و مَـــن کر و لالمــن برايتـــ دَست تکــان دادم وَ تـــو مَـــرا صِــدا زديبراي هَميـــن بود که مــا هــرگز بهم نرسيديم …!!!

مانده ام
با "دوستت دارمي" که قبل
از رفتنت گفتي... چه کنم؟!!!

سکوت پشت سکوت... حرف پشت حرف... بغض پشت بغض... دل من کي آرام ميگيري؟؟؟
هرشب موهايم را شانه مي کنم... صبح که از خواب بيدار مي شوم.... موهايم پريشان است... من هرشب... خواب سر انگشتان تو را مي بينم!

يک بشقاب
يک پيش دستيِ کوچک
، يک قاشق چاي خوري و يک کارد ، روي ميز ، کنار دارو هايم
کافيست
تا هروقت چشمم به اينها مي افتد
ياد حضورت بيفتم....

راستش را بــگو
وقتي دستـــم را گرفتي
کدام خط دستـــم را
دستکـــاري کردي
که ســـرنوشتم از سر نوشته شــد...

گمـــــــــان مي کـــــردم وقتــــــــي نبــــــــــــــــــــاشم 
دلـــــت مي گيـــــــــــــــــرد 
1
روز 
1
ماه 
1
سال 
از رفتنـــــــــــــم مي گذرد . . . 
چه خيـــــال ِ بيهوده ايـــــــ 
وقــــتي دلت با ديگريســــــــت ...

ميگن بارون مظهر دلتنگيه ... ببين بي معرفت .... با دلم چه کردي که برف مياد ...

بعضي آهنگها و ترانه ها براي گوش دادن ساخته نشده اند ... اونها بوجود اومده اند 
براي کمک کردن به آدمها براي 
"
يک دل سير گريه کردن " 
از ته دل ...

تو به افتادن من در خيابان خنديدي و من
همه ي حواسم به چشمان مردم شهر بود که عاشق خنده ات نشوند.

در خانه باز شد
کودک گرسنه شادمان به سمت در دويد
مرد باز هم دست خالي به خانه آمده بود
کودک نگاهي به چشمان خيس و شرمسار پدر انداخت
دستان پدر را بدست گرفت تاديگر خالي نباشد

کافه چي ! امشب قهوه نميخواهم
فقط بگو امروز به کافه ات سر زد؟!!؟
روي ِ کدام صندلي نشست؟
آهاي کافه چي
حواست هست؟
قهوه نميخواهم
جواب ميخواهم !!!

فـک كن .. ايــن هـمـــــــه حـرف رو کيبـورد باشـه و تـــو نتـوني اون چيــزي
رو که مي خـواي ... اوني که حرف دلتــه رو تايپش کنـــــــــــي ! سلامتــي حــــــــرفاي دلـم كه هيشكـــي ازش خبـر نــــــــــــــداره...

 

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری بیست و پنجم)


ديشَبــــ خُـدا آهِسـته د َر گُوشــَــــم گُفت :
ديگــه بَســــــــــــــــــــــــــــــــــه !
بارانَــــــــــــم از اَشکهايت خجاَلت مي کـَــشــــد ...!!!

بضي وقتا دلم ميخواد
دستمُ بذارم زير چونمُ چشم تو چشم خدا
زل بزنم و بهش بگم
خب که چه مثلا؟؟؟!!!

دلتنگي..................................حاضر!
غم.......................................حاضر!
درد.......................................حاضر!
دوري.....................................حاضر!
عشق.................................؟؟؟؟؟؟؟
بلندتر مي خوانم......عشق................؟؟؟
باز هم نيامده
غيبتهايش از حد مجازش ديريست که گذشته
اخراجش مي کنم!!!!
با آنکه نمي شود اما زندگي را ادامه مي دهم...!
مشق هر شبتان همين باشد
جاي عشق براي هميشه خاليست...!


آقـاي ِ شهـردار!
بـگوييـد
ايـن قـدرعـوض نکـننـد
رنـگ و روي ِ ايـن شـهرِ لـعنتـي را ...
ايـن پيـاده رو هـا ...
ميـدان هـا ...
رنـگ و روي ِ ديـوار هـا ...
/
خـاطراتـم/ دارنـد از بيـن مي رونـد!


دلـَم ميـخواهَد زِندگي ام را
مـوقتـاً بــدم دَســت يكـي ديگـه
بـهش بــِگم تـوبازي كــُن
تا مـَن بَرگردَم نـَسوزيا ...!!


بـه خــاطــِـر دوســت داشــتــَن خـِـجــالـَت نــَـکـِش .
اوني بـايـد خـِجـالـَت بـِکـِشـه که مـيدونه دوسـتـش داري
امـّا دوســـت داشــتـَـن تــــو رو بــَلــَد نـــيــســـت...


لعنت به بعضي آهنگــــا ..
بــه بعضي خيابونــــا ..
...
بــه بعضي حرفـــــا ..
لعنتيا آدمو ميبرن به روزايـــي کــــه ..
واســـه از بيــن بُـــردنـش تـو ذهـنـت ..
ويــــرون شــــــدي


اين روز‌ها اداي دکتر‌ها را در مي‌‌آورم
ميگويم دهانت را باز کن 
تا ببينم دوستت دارم کجاي حلقت گير کرده


تنهايي يعني هيچکس نيست
که بهت بگه دو دقيقه از پاي اون کامپيوتر
بلند شو بيا پيش من بشين


بخـــُدا دلـــه ... ســــنگ نيـست
احســـاسمه!
اين پـــاتو از روش بَردار
لـــــه کــَرديشـ
مـــردونگيت بــهم ثابــــت شــُد
بــــسه ديگــــهـ!!!


چه سخته وقتي تو هق هق گريه هات نفس كم بياري و عشقت به يكي ديگه بگه
"
نفس"


هــــــــــــــــــــــــــي!
کافـــــــه چــــــــــــــــــــــي!!
ميز هايـــــــــــت را تــــــک نفره کـــــــــــــــــن!
مگـــر نمي بينـــــــــــــــــي..
همه تنهايــــــيم..!!!


به انــــدازه ي چاي داغ زمــــــستان،
تــــــو رفته اي و مـــــن هنوز
فکــــرت را که ميکنمــــ ،
دلمـــ گرمـــ ميشـــود ! 
به بودنـــــت


رفتنت...
نبودنت... 
نامرديت...
هيچکدوم نه اذيتم کرد نه واسم سوال شد...!!!
فقط يه بغض داره خفم ميکنه...
چه جوري نگات کرد که منو تنها گذاشتي؟

همه مرا به خنده هاي باصدا ميشناســـند
اما بالش بيچاره ام به گريه هاي بيصدا


جـــايِ خاليـــت را...
نه کتـــاب پُـــر ميکنــــد...
نه چيـــپس و ماســتـــــ...
نه سيــــگار...
و نــه لبخـــندهاي الـــکي!
دلــــــم...
بغــــل ميخــــواهـــد


دلم رقص نمي خواهد...
هي دنيا... تمامش کن
وگرنه ، سازت را مي شکنم اين بار ...


کاش مي دانستم 
اين سرنوشت را چه کسي برايم بافته...
آن وقت به او مي گفتم 
يقه را آنقدر تنگ بافته اي 
که بغضهايم را نميتوانم فرو ببرم...

مي داني ...
پزشکان که هيچ
حتي
مامورين بازيافت هم از اين قلب شکسته قطع اميد کرده اند !!!


درس عبرتي شده ام...
براي تمام سيگارها !
...
لعنتي ها!
ازترس دور انداخته شدن,
کـــــــــــــام نمي دهند


ثـبـت احــــــــوال در شـنــاسـنـامــــه ام هــمــه چــيــز را ثـبـت کـــــــــرده اسـت
جـــــــــــــــــــــــز احـوالــــــــــــــــــــــــم


وقتي بيايي
درختان باغچه
صبر نمي کنند تا بهار
شکوفه مي دهند صبح سرد ماه اسفند
عجيب خوب مي شود
روزگار...


سهراب گفته بودي:
قايقي خواهي ساخت 
دور خواهي شداز اين خاک غريب 
قايقت جا دارد؟؟؟؟؟؟؟؟
منم از اهل زمين دلگيرم.........


ديشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسي آبدار با پنجره داشت
يکريز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک... چکار با پنجره داشت


يک استکان چاي داغ مهمان مني
کنار پنجره بخار گرفته وقت تنهايي ات
نوش جان!
چاي وفاداري من هميشه تازه دم است . . .

در باز شد؟
حتما" باد "شوخيش گرفته؛
مسخره! اداي آمدنت را در مي آورد؛

مراقب باشيد
در جايي از رابطه ي عاشقانه ي شما هم ننوشته باشد:
Made in chaina

اونــ لَحظــــه کـِــه گُفتــي : يکـي بِهتـــر از تـــورو پيــدا کــــردمــ يـــاد اونــ روزايــي
اُفتـــادم کـــه بـه صد تا بـــهـــتـــر از تــــو گُفتــــم مــَـن بِهتـــرينـــو دارَم .


عاشقانه‌هام را
بايد نگه ‌دارم
براي وقتي‌ که ديگر نيستي...
حالا هرچه مي‌نويسم
تويِ دلت مي‌خندي، و مي‌گويي:
چه شاعر احمقيست..

 

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری بیست و چهارم)

 

خدايا ايوب را بفرست تا برايش از صبر بگويم...

 

يه اس ام اسي برام اومده بود که مي گفت
...
خدايا ازت ممنونم درست همون جايي که مي تونستي مچم رو بگيري دستم رو گرفتي

 

لطفآ خودت زحمت این "بی" را بکش
بگذارش جلوی "معرفت" 
بچسبانش تنگ نام قشنگت 
من دلم نمی آید از این کارها بکنم..!!

 

لمس کن کلماتی را که برایت مینویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست...

 

سر سوزنی اگر مرا می‌خواستی زمین و زمان را به هم میدوختم

 

هي‌ فلاني‌
نردبان هوس را بردار و از اينجا برو 
با اين‌چيزها قدت به عشق نميرسد !
عشق بال مي‌خواهد که تو نداري...

 

راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر سفید،
به گوشت نمی رســــید؟
تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایــت کردم!
آخر این رسم و روال رفــــاقت است،
که در نیمه راه رؤیا رهـــــایم کنی؟

 

می دانم!
تمام اهالی این حوالی گـــهگاه عاشق می شوند!
اما شمار آنهایی که عاشــــق می مانند،
از انگشـــتان دســـتم بیشتر نیست!

 

من آنقدر امروز و فرداهاي
نیامدن را دیده ام
كه دیگر هیچ وعده بی سرانجامی
خواب و خیال و آرزوهایم را آشفته نمیكند
حالا یاد گرفتم كه فراموشی
دواي درد همه نداشتن ها
نخواستن ها
و نیامدن هاست

 

صحبت از انتظار کشنده نیست
صحبت از نا امیدی این دل است
که هیچ دلخوشی
به آمدنت ندادی اش...!

 

یاد گرفتم كه از هیچ لبخندي
خیال دوست داشتن به سرم نزند!
یاد گرفتم كه بشنوم تا فردا
و به روي خود نیاورم
كه فرداها هیچوقت نمی آیند

 

تا كي اين حرفارو تلقين کنم ؟!
هنوز هم جاي خــالي اَت دَر دلـــم دَرد ميکند
لــعـــنتي ، به زودي تــو هم خاطره ميشوي 
صَبـــر داشته باش، مَـــــــرد!

 

امـروز
با همه ي دنيا
قهرم
امـا
...
تـو صدايم کني
بـرمي گـردم
سادگي کودکانه ام را مي بيني؟

 

بعضي آدمهــــــا يهـو ميــان. . . . !
يهـو زندگيـتـــــو قشنگ ميکنن . . . !
يهـو ميشن همــــــه ي دلخـوشيت . . . !
يهـو ميشن دليـل خنــــــده هات . . . !
يهـو ميشن دليل نفس کشيــــدنت . . . !
...
بـعــــد همينجـوري يهـو ميــــــرن . . . !
يهـو گنـــــــــــد ميـزنن بـه آرزوهــــات . . . !
يهـو ميشن دليل همــــــــه ي غصــه هات و همـــــــه ي اشکات . . . !
يهـو ميشن سبب بالا نيـــومدن نفسـت

 

هر روز برايت نامه مي‌نويسم
و تو،
همه را "برگشت" مي‌زني.
سپاس‌گزارم
هيچ‌کس تا به‌حالْ اين‌همه نامه برايم نفرستاده بود!

 

من از کوچي ناخواسته
بازگشتم، 
شايد بشود فاصله ها را کوچاند.
لااقل به يک کوچه آن طرف تر.

 

بعدها وقتي غـم
سقف کوتاه دلت را خـم کرد
بي گمان مي فهـــمي
پنج وارونه چه معنا دارد...

 

اينجا زمين است
رسم آدم هايش عجيب است!
اينجا گم كه مى شوى
به جاى اينكه دنبالت بگردند
فراموشت مى كنند.....!

 

دستانم را قاب صورتت مي کنم،
وبه اين مي انديشم
که چقدر رنگين کمان ها
سياه و سفيد چشمان تو را کم دارد...

 

دنيا
پر از صداهاي ناشنوده اي است
که غروب کرده اند
به من کلمه اي بياموز
که شنيدن داشته باشد...

 

ديگر نمي نويسمت ...!
هركس ..
به چشمــهايم نگاه كند !
تو را خواهد خواند....

 

فقط خيال ميکني
من هنوز
رويا مي بافم 
اين روزها زياد سردم مي شود
از احساس هاي متولد نشده ي پوسيده...

 

خواهش مي کنم
پنجره را باز بگذار و برو
هواي دلم
به وسعت ِ تمام ِ حرف هاي نگفته ،
گرفته است...

 

وقتــــي گيــــج ميشــــدم
بـه کلــــمات پنـــاه ميبــــردم
امــــان از امــــروز کــــه
کلمــــات خودشــــان هم گيـــج شــــده اند...

 

ديدي اي حافظ که کنعان دلم بيمار شد ،
عاقبت با اشک غم کوه اميدم گاه شد ،
گفته بودي يوسف گمگشته باز ايد ولي ،
يوسف من تا قيامت همنشين چاه شد...

 

برايم نقاشي كن
نم نم باران را
تا شوره زار خشك دل تنگي ام
دشتي سرسبز گردد آشيان شقايق ها
نقاشي كن سايه بان امنيت را
تا در زير آن ببافم فرشي از جنس آرامش
و بنشينم در انتظارت...

 

باران ستاره ها را دزديده است
ديگر از اسمان ستاره اي به من چشمک نميزند...

 

گنجشک ميخنديد به اينکه چرا هر روز بي هيچ پولي برايش دانه ميپاشم،
من ميگريستم به اينکه حتي او هم محبت مرا از سادگيم ميپندارد...

 

انسانها حتي آنهايي که عاشقشان هستيم، هيچ نيستند جز آن چيزي که در ذهنمان از 
آنها ميسازيم. تو او را بزرگ و هنرمندانه ساختي
و عاشق ساخته خويش شدي!تو اشتباه نکردي که
ديگران را بزرگ ساختي ،زيرا که بزرگان بزرگ 
ميبينند و بزرگ ميسازند.اشتباه تو در اين بود که 
براي ساختن او آنقدر وقت گذاشتي که ساختن خود را فراموش کردي...

 

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری بیست و سوم)


امشب خسته تر از هر شبم...
كاش ميشد گوشه اي نوشت:
خدايا !
امشب خيلي خستم !
فردا صبح بيدارم نكن...


سنگيني باري كه خدا بر دوشمان مي گذارد آنقدر نيست كه كمرمان را بشكند ؛ 
اما آنقدر هست كه ما را براي دعا به زانو در بياورد



امان از اين زمستان و آسمان ابري ،که آدم نه خودش ميداند دردش چيست و نه کس ديگر ، 
فقط ميداند که هرچه هوا سردتر ميشود ،دلش آغوش گرم ميخواهد



مينويسم " د ي د ا ر" تو اگر بي من و دلتنگ مني يک به يک فاصله ها را بردار "



برنگرد،
که بر نمي گردي تو هيچوقت
نمي خواهمم داشته باشمت،نترس
فقط بيا
در خزان خواسته ها
کمي قدم بزن
تا ببينمت
دلم براي راه رفتنت تنگ شده است...




تو ماه را
بيشتر از همه دوست ميداشتي
و حالا
ماه هر شب
تورا به ياد من مي اورد
ميخواهم فراموشت کنم 
اما اين ماه
به هيچ دستمالي




چقَـــدر دلــَـــــم مي خواهـــَــــد
نامهـ بنويسمـــ .....
کاغذ و پاکتــــ هــَــــم هَســــت ...
و يک عالمهـ حـــَـــرف !
کاشــــ ،
کسيــــ ،
جاييـــــ ،
منتظرمــــ بــــود .......!




اين بار هم که
تاول پاهايم خشک شود
دوباره عاشقت مي شوم
دوباره راه مي افتم
دوباره
گم مي شوم...
"حوالي ياد تو"




هنوز هم وقتي باران مي آيد 
تنم را به قطرات باران مي سپارم 
مي گويند باران رساناست 
شايد دستهاي من را هم به دستهاي تو برساند..




رفته اي
و من هر روز
به موريانه هايي فكر مي كنم
كه آهسته و آرام
گوشه هاي خيالم را مي جوند
تا بي " خيال " نشده ام
برگرد....



دوستت دارم ؛ نه به خاطر شخصيت تو ؛
بلکه به خاطر شخصيتي که در هنگام با تو بودن پيدا مي کنم 


چه سخت است تشيع عشق بر شانه هاي فراموشي?
ودل سپردن به قبرستان جدايي وقتي ميداني پنج شنبه اي نيست
تا رهگذري 
بر بي کسي ات 
فاتحه بخواند....


به هـمـان سـادگـي 
کـه کـلاغ ِ سـالـخـورده 
بـا نـخـستـين سـوت ِ قـطـار 
سقـف واگـن مـتـروک را 
تـرک مي گـويــد 
دل ، 
ديـگــــر 
در جـاي خـود نيـسـت 
بـه همـيـن ســادگـي !

 

گاهي دلم براي چشم هايم ميگيرد
بيچاره چشم هاي تيره ام.
بار اين سکوت بر چشم هايم سنگيني ميکند.
گويي چشم هايم تب دارند
باز مي خواهند ابرويم را به باد دهند.
کاش باران ببارد
تا بهانه اي باشد براي گونه هاي خيس من!
باران ببار!!
تا شايد زلالي اشک هايم چشم هاي ديگران را نزند!
بيچاره چشمهايم.
خسته اند ازاشک هاي بي علت
بيچاره اشک هايم
چقدر داغ و سوزانند...

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری بیست و دوم)


بگذریم عزیزم!
سلام مرا به روز های تعلل ات برسان روی خوش غرورت را ببوس لج بازی های من هم بلند بلند سلام می رسانند وعده دیدارمان باشد راس ساعت پشیمانی

 

درخت بودی کاش... آنوقت تکیه کردن به تو راحت بود...

 

تنهایی ام را لگد نکن اینجا جای قدم زدن نیست...!

 

من هنوزم از بازی کلاغ پرمیترسم! میترسم بگویم "تو" و آرام بگویی پر...

 

حواست نبود، که آمدم ...
حواست نبود، که ماندم ....
حواسم نبود، که با من نیامدی ...
حواسم نبود، که پیشم نماندی ...
حواسمان نیست که داریم تبدیل به خاطره میشویم ...
چرا هیچ کس حواسش به من نیست ...؟

 

سنگ...كاغذ...قيچي... اصلا چه فرقي ميكند وقتي تو آخرش با پنبه سر مي بري....

 

خیلی بده كه دلتنگ كسی باشی كه نيست و حوصله کسی را نداشته باشی که هست !!!

 

همیشه یکی پیدا میشه که هلت بده ؛ چه نشسته باشی روی تاب، چه ایستاده باشی لبه ی پرتگاه

 

دنیای غم انگیز نادرستی داریم خیلی ها سهمشان را از زندگی در اشتباه ِ یک باور ساده از دست داده اند

 

تو که رفتی دلم برایت تنگ شد حالا که آمده ای در دلم جا نمی شوی

 

کاش میدانستم چشم برای دیدن است یا گریه کردن

 

باد آورده را باد می برد امــــا تو که با پای خودت آمده بودی!

 

بیشترین دروغی که تابحال گفتم، گفتن این کلمه است:
خوبم

 

بگذار همه ی زندگی ام گره ی کور بخورد، دستهای تو که باشد ملال نیست با نگاه تو گره از همه چیز باز میشود حتی از دل گرفته ی من... فقط مرا از خودت باز نکن

 

وقتی یه آدم می‌گه هیچکس منو دوست نداره منظورش از هیچکس یک نفر بیشتر نیست همون یه نفری که واسه اون همه کسه !

 

مثل آن مسجد بین راهی تنهایم. هر کس که می آید مسافر است. می شکند؛ هم نمازش را هم دلم را

 

کم رنگ که هیچ، داری بی رنگ می شوی، حواست هست؟! بی رنگ، مثل ابری که پُراست اما نمی خواهد ببـــارد!

 

سرگرم می کنم خودم را، شاید ساعتی فراموشت کنم؛ اما فریب نمی خورم...به ناخودآگاهم نیز رحم نکرده ای، بخواهم یا نخوام حالیش می شود

 

با خیالت بیشتر خاطره دارم تا با خودت

 

خوش به حال باد...! گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!

 

بیا و برای این دوست داشتن ات فکری بکن جا نمی شود در من

 

براي تو نمي دانم چگونه مي گذرد اما براي من انگار بر گلويم خنجر گذاشته اند و نمي‌بُرند....!!!

 

وقتی بزرگ تر از آن باشی که تو را درک کنند، خوردت میکنند...!

 

وقتی کسی گفت: نمی‌تونم بی تو زندگی کنم ! یعنی به نبودنت فکر کرده

 

این بادها همگی دست خالی و بی رنگ و بو می آیند! مگر موهایت را دیگر به دست باد نمیسپاری؟

 

زمان آدم‌ها را دگرگون می‌کند اما تصویری را که از ایشان داریم ثابت نگه می‌دارد. هیچ چیزی دردناک‌تر از این تضاد میان دگرگونی آدم‌ها و ثبات خاطره نیست.

 

دادم به تو رسید اما تو به دادم نرسیدی

 

گاهى وقت ها دلتنگ مى شم نه براى تو، براى احساسى كه با تو داشتم

 

فیلم شاهکار زیاد دیده ام مادر، علی خاتمی پدر خوانده، فرانسیس فورد کاپولا و....ولی فیلمی که تو برایم بازی کردی چیزدیگری بود

 

پرنده ات می مانم اگر قفسم باشی
دربند تو زیباتر پرواز میکنم
چون دوباره آموختم دل اسیر بالها را قوی تر میکند
وقتی در قفس را باز کردی تنها شدم


جملات و اس ام اس عاشقانه (سري بيستم و يكم)


دست هایم

این روزها بوی حافظ می دهند 

تـفال که می زنم 
کنعـانم 
بدجـور 
یوسفش را می خواهد...

هیچ چیز این دنیای بزرگ مال من نیست 
حتی...
خوابهایم
 

آنها را هم تصاحب کرده ای
 

نبودن هایت ویران می کند تمام بودنم را... 

آن اتفاقی که به روی زمین افتاد
دل من بود!
پای زخمی ات را دریاب
دل من برگ نبود
دل من آینه بود

خدایا... این تو واین دلم! جای نشکسته پیدا کردی پیشکش مهربانی هات...

شیرین بودم تو تلخم کردی 
خوشحال نباش
خسرو بودن که کاری ندارد
مردی اگر
فرهاد باش... 

میلیاردها آدم توی این دنیا هست 
که همه می توانند بدون تو زندگی کنند
من چرا نمیتوانم؟
 

همه چیز را هم که تقصیر من بیندازی
عاشق شدن من 
تقصیر توست!! 

دیرینه شناسان را خبر کن!!
2012
سال از میلاد مسیح میگذرد و من...
هر روز عاشقانه هایم را برایت به صلیب میکشم
من بازمانده ی عصرجاهلیت ام...

نه اینکه حرفی برای گفتن نباشد، هست
حرف هست
عشق هست
بغض هست
دلتنگی هست
درد هست!!!
اما...
چه بگویم وقتی
نه در آرزوهایت حرفی از رویای با من بودن است
نه در روزهایت تلاش ِ داشتن ِ همیشگی ِ من... 

نبودنت واگـــــــیر دارد که حتی
در خیـابان هایی که هــــرگز نبوده ای
جــای خــــالی تـــــــو را حس می کنم...! 

بعضی از آدم ها
به بعضی چیزها عادت نمی کنند!
مثل من به نبودن تو !

این روزها 
شب که میشود
غافل از دغدغه های نبودنت
زیر و رو می بافم حوصله ام را 

فاصله ... چه یه وجب... چه صد وجب... تنهایی یه دنیاست...
 

شـب است تـو نـیستـی و مـن
می تـرسم
در انـتـظار تـوأم
لـعنـت بـر هـر صـدایـی کـه صـدای پـای تـو نـبـاشـد... لعنت...

هـــــوا سنگین شده! اگر آسمان هم به اندازه ی من می بارید, شهرِ من بهترین هوا را می داشت.

پیراهن نگاه مرا مکش از پشت
که بر می گردم
و بی خیال عزیزهای مصری و یعقوب های چشم به راه
چنان به خود می فشارمت
که هفتاد و هفت سال تمام
باران ببارد و گندم درو کنیم

به آه و ناله هایت اعتماد ندارم
خنده هایت پشــت ســر من آنقدر زیاد است
که گوش حاضران را کر می کند..! خبرش را دارم

کاش طوری خاطره می ساختیم...
که بعد از تو هم می توانستم زندگی کنم...

این منصــــفانه نیست
که تـــو
چــون عـــابری میـــــگذری و مــــن
در فــــریادهـــای ِ دلــــم
از نـــام تـــو
بـــرای همــــیشه کـــر میــــشوم...

دیدی که دست های تو 
بر دور گردنم با اعتماد آمد 
و آخر طناب شد؟؟؟
 

دیدی که دستهای تو بردور گردنم با اعتماد آمد و آخر طناب دار شد؟؟



یه حرف در گوشی: یادگاری هایت را هنوز دارم... یا بیا و بمان! یا بیا و ببر...
 

 

انتهای جاده را که ببینی حس مبهم یادگاری هایم را خواهی فهمید

 

وقتى دیدم ناراحتى یا خوشحالیت برام فرقى نمى کنه فهمیدم که دیگه فراموشم کردی



به ضرب المثل ها اعتمادی نیست تازه یا کهنگی اش، دردی را دوا نمیکند ماهی را هر وقت که از آب بگیری، فقط می میرد!!

یك عالم "دوستت دارم" یك عالم "عاشقتم" یك عالم "با من بمان"

روی دلم سنگینی می كند... تو نیستی كجا خرجش كنم...؟!

این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــی‌کس، بــی‌مار، بــی‌زار، بــی‌چاره بــی‌تاب، بــی‌دار، بــی‌یار، بــی‌دل، بـی‌ریخت، بــی‌صدا، بــی‌جان، بــی‌نوا، بــی‌حس، بــی‌عقل، بــی‌خبر، بـی‌نشان، بــی‌بال، بــی‌وفا، بــی‌کلام، بــی‌جواب، بــی‌شمار، بــی‌نفس، بــی‌هوا، بــی‌خود، بــی‌داد، بــی‌روح، بــی‌هدف، بــی‌راه، بــی‌همزبان بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو...
این همه بی تفاوتی را از کجا خریدی که تمامی ندارد؟
 

آجر می چینم
روی هم
دور تا دورِ بودنــــم
آنقـدر که دیــواری شود
تا هیچ احسـاســی
نـتوانــد سَــرَک بکشد و
سَر به سَرم
بگذارد...
من جــایی از دیــروز جــا مانـــدم
که دست هایم را
زیرِ بــــــاران شستم از "عشــــق"

پنجره چشمانت 
خورشید دنیای من است...
باز و بسته که میکنی
روز و شب میشود

به نبودنت عادت میکنم اما دلم بودنت را میخواهد

تو رفته ای و من
هنوز هم هستم؛
هنوز هم می نویسم ات.
هنوز قطره قطره
شب هایم را به خورشید کوک می زنم.
هنوز همان مترسک ام،
همان که می میرد برای سفیدی کلاغ ها!
تو رفته ای
و من
هنوز هم بی مخاطب ام!! 
هنوز هم هنوز...


جملات و اس ام اس عاشقانه (سري بيستم)


ممنونم...

كه حالم را نمی پرسی..!؟
تا مجبور نشوم دروغ بگويم...
كه خوبم...! 

امروز باورم شد
که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را!
از من که گذشت...
اما...
هرجا که هستی
"
خسته نباشی"! 

من خـودم را کوچک کـردم... تا تـو خودت را کوچک نبـینـــــی
امــا تـــو... کوچکتــر از آن بـــودی
کـه بـا ایـن حرف هــا بـــزرگ شـــوی... 

چه نقاش ماهری است فکر و خیالت
وقتی که دانه دانه موهایم را سفید می کند

فراموش کردنت کار سختي نيست... کافيست دراز بکشم... چشمانم را ببندم... و براي هميشه بميرم!!

قرار بود تو بشي سنگ صبورم... امــــــــــا تــــــــــو سنــــــگ شدي ومن هنـــــــــــــــوز صببـــــــــــــــــــورم...

اشکال از تو نیست
کودک قلب من در گهواره ای خوابید
که هرگز متعلق به او نبود...

جهنمـــــــــــی به پا میکند دلـــــــم
وقتــــی
آرزویی در ذهـــــــن بیاید
و
تو مـیــــان آن نباشـــی 

باور کن...
"
من" تنهاترین ضمیر دنیاست
و "او" خوشبخت ترین ضمیر دنیا
چون "تو" را دارد 

مرزها
زبانِ فاصله را نمی‌فهمند.
هرچه دورتر می‌روم
نزدیک‌تر می‌شوی!

غیرت دارم روی
خاطراتمان
برای هر کسی
تعریفشان نمی کنم
تو فقط مرد باش
و
انکارشان نکن... 

تو را
خدا نمی‌خواهد که برگردی
وگرنه
آمدنْ نه بال می‌خواهد
نه کفش و عصای آهنین

بخاطر خدا بیا .............................................

گناهانم را دوست دارم!
بيشتر از تمام کارهاي خوبی که کرده ام،
مي داني چرا؟!
آن ها واقعی ترين انتخاب هاي منند... 

گاه دلتنگ میشوم ٬ دلتنگ تر از همه ی دلتنگ ها 
گوشه ای می نشینم و میشمارم حسرتها را 
و محاکمه می کنم وجدانم را...
من کدام قلب راشکستم؟
کدام احساس را له کردم؟
کدام خواهش را نشنیدم؟
و به کدام دلتنگی خندیدم؟
که اینچنین دلتنگم

به جرم نبودنت نفس هایم را در سینه محکوم می کنم
به حبس ابد!
کمرم زیر آوار خاطراتت تاب نمی آورد
و در کابوس شب های بی تویی
می میرم
به همین سادگی...!

غمگینــــم!
آنقدر که در مجاورتِ دریا هـــم
سراب می بینم!
اگر نباشی،
همیشه این َم...!

به او بگویید
دیگر او های نوشته هایم را
به خود نگیرد
ازاین به بعد او دیگر آن او نیست 

یک متن سـاده را
صد بار می خوانـم
و هیچ نمی فهمم اش!
نگـو که رفتنت
عوارضی نداشت...

من ـ بـــی تو
فـقط یک ضمیـــر ساده و تنهاست...
كه دست و دلش به هیـــچ كاری نمی رود... 

هر روز این عشق یکطرفه را طی میکنم 
یکبار هم تو گامی بدین سو بردار 
نترس
جریمه اش با من


از تو برایم چه مانده؟ 
بغضی مهار نشدنی و یک عکس سه در چهار
دقایقی که میخواهمت و نیستی
حرفهایی که میخواهم و نمیزنی
شنیدنی هایی که میخواهم و نمیگویی
تعلیق و انتظار، سردی تو و گرمی اشک های من
بی خبری های پی در پی 
مهری که دارم و بی مهری های تو
کلامی که نیاز دارم و مجالی برای بیانش نیست 
و یک دنیا خاطرات کشنده
تو چقدر با سخاوتی و من چقدر ثروتمند


جز آغوش تــــو
هیچ خورشــــیدی
از پس این زمســتان بر نمی آیــــد...
زودتر بيا
يخ آغوش من
با گرماي جنوب تو باز ميشود...

 

جملات و اس ام اس عاشقانه (سري نوزدهم)

 برگرد و نگاه کن از من چه ساخته ای!!
ویرانه ای از پوست و استخوان...
و مشتی شعر عاشقانه
این عاقبت کسی ست که چشمان خیس تو را دید...

جایت را با دیگری پُر میکنند
احساس... سیری چند؟؟!
آدم هــای عجیبـــی دارد اینجــا!
دوستــی هــایشان نـــاگهانی ســت
دلبستــن شـــان غریـــب است
و رفتــن شان آشنـــا...!

پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرم
اگر نمی آیی
اینقدر پنجره ها را زجر ندهم

چشم هایم به جهنم...
 

بند ناف روحـــــــــم
از تـو بـریـدنـی نـیـست
ایـن هـمـه تلـا ش مـکـن!!...
مـن ایـن نـارسـی را
دوسـت دارم...
بـه هـر قـیـمـتـی!!!

غمهایی که چشم ها را خیس نمی کنند، زودتر به استخوان می رسند..!

خوابم نمی برد
به همه چیز فکر کرده ام
حتی تو
و می دانم که خوابی
و قبل از بسته شدن چشم هایت
به همه چیز فکر کرده ای
جز من...

هی فـــــــــــلاني...
اصلا" یادت هست که نیستم...!؟

دیگر هیچ مزه ای دلچســـــب نخواهد بود 
من تمام حــــسّ چشایی ام را روی لبانت جا گذاشتم...

نبودنت را از روی خط ایرانسلم می فهمم که مدت هاست نیازی به شارژ مجدد ندارد!

هـیـچ کـس دیـگـــــر تـو نـمـی شـود... حـتـی خـــودت...

گاهی دلم می گیرد مثل یک مراسم کوچک ختم حتی اگر تمام خیابان ها را آذین بسته باشند...
 

من گـم شـده ام؛
از یابنده تقاضا می شود همچنان
به بی تفاوتی خود ادامه دهد
انگــار نــه انگــار...

عادت كـرده ام
نگـاه كنـم به آدم هايی كه 
از دور می آيند؛
تا آن زمان كه ثابت شونـد
"
تــو" نيستند...

بي تـو كنارِ 
اين خاطـره ها نِشَستـَن
دل مي خـواهـَد؛
بـاور كـُن...

و همواره 
گونه هایم را با آرزوی آمدنت آبیاری خواهم کرد...
خدا را چه دیدی، شاید سبز شدی...!

دوست داشتن
ربطی به دیدن ندارد...
آدم ها
خدا را هم دوست دارند هنوز!!!
 

بغض ات
در گلوی من گیر کرده است
دلم را بده
بغض ات را بگیر!!!

چه قدر عجیب است !در خلوتت دلواپس ِخاطره ای باشی ،که تو را بر باد داده اس

هدف وسیله را توجیه می کند 
آنچنان که بغض من 
شانه های تو را.

روی من شرط ببند!!! تمام ِدلها را رد کرده ام ! چشم بسته این قمار را می بَرم... دوست داشتن "تـــو" بی دل است...!

به دستهــایت ایمــان دارم... غـصّـه هـای مـن در آنـها "آب" مـی شـونـد.
 

من نمی شمارم
این "دوستت دارم" گفتن های یک طرفه را!
چیزی به من بدهکار نیستی
سکوتت را هم دوست دارم!!

نه، من هیچ چیز را فراموش نکرده ام من فقط از نهایتِ درد به بی حسی رسید

بند باز متبحری هستی آنقدر با دلم بازی کردی که بند دلم پاره شد

یا دیوارهای ما موش ندارند... یا موشها کر شده اند... و نمی شنوند صدای ناله های پر بغضم را... که به گوشت برسانند...!

دیوانه ام می كند ...!
فكر اینكه .. زنده زنده .. نیمی از من را .. از من جدا كنند !!
لطفا ... تا زنده ام بــــــــــــــــــمان

چقدر مدرن می شدند
شعرهای من
سنت چشمهایت اگر می گذاشتند

باز هم داغ زخم های کهنه !
نمک بپاش...
اینجا آخر راه است.
"
لعنت به این زندگی "
 

يـک بـــار هم وقـتــي مـنـتـظـرت نـيـسـتـم
به ســراغـم بيــــا
بـگــذار خـيـالـــم غــافـلـگيـــر شــود

نـمی دانـستـم،
آنـقدر زهـر ِ مــاری
کـه طـعم تـلخـت
از زیـر زبـان ِ دلـم نـمی رود . . . 

تادلت جایی گیر نباشد هیچ چیز دلگیر نیست

دلتنگ نشدي ببيني... چگونه خوبترينِ خاطره ها... بي رحم ترينشان مي شود.

سخته وقتی کسی رو که دوسش داری رهات کنه 
ولی از اون سخت تر اینه که فکرش ... اسمش ..یادش.. رهات نکن 

نبـــــاشـی...؛ دلــم کــه هیـــچ، دنیـــا هــم تنـــگ میـــشود !

نیستی... اما نبودنت همه جا هست...

میخواهی بروی؟ برو
فقط بگو
با این خانه که در خیال خود ساخته ام چه کنم؟

این‌قدر به زنده‌گی‌اَم سَرَک نکش!
کوتاه‌ تر از خواب‌های من
دیواری ندیده‌ای...؟!

 

جملات و اس ام اس عاشقانه (سري هجدهم)


عشق تو

شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا 
شوخی بود
حالا... تو بی تقصیری! خدای تو هم بی تقصیر است
من تاوان اشتباه خود را پس میدهم...! 

دیدگانت را
نبند...!
نگاهت را
ندزد...!
تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم،
از گوشه چشمهایت تلاوت می شود 

تسبیـح نیستم اما
نفسـم را به شماره انداخته است
شوق دست های تو... 

با خواب من چه کار داری؟
تویی که
تو روز روشن
خودت را از من دریغ می کنی...

سر به گوش من بگذار
و آرام بگو :
دوستت دارم...
از چه می ترسی ؟!
فردا دوباره میتوانی انکار کنی...!

تا دست به قلم می‌بَرَم سراغِ تو را می‌گیرند کلمات. چه بنویسم

 

راه من... نگاه توست... پلک نزن! بی راهه می روم...

کــاش مـیدانستــــم
حکمــــت ایــــن روزگـار چـیست،
کـه روز بــه روز
تـو یـوسـف تــر مـیشـوی و مـن یـعــقــوب تــر!!؟

هر آهنگی که گوش میدهم
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند...
نمی دانم...
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است...!

من از درد
خاموش می شوم...
درد تو در من خاموش نمی شود اما...

مـی خواستم بمانم، رفتم. می خواستم بروم، ماندم.
نه رفتن مهم بود و نه ماندن...
مهم
من بودم
که نبودم...!

حســــــرت!
یعنی رو به رویــــــــم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنـــــد
حســــــرت!
یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت!
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم...!

به یادگار ساعتی بر دست ات بسته ام...
که یادت نرود!!
چقدر زمان باید بگذرد...
تا یکی مثل من دوباره عاشق یکی مثل تو شود

تمام اسپند های دنیا را نذر ِ دوباره دیدنت
می سوزانم...
تا دودشان در چشم خودم برود
و باز هم بهانه ی اشک هایم باشد

هرچقــدر هم که زمین گرد باشد...
ما دیگر هیچ کجا به هم نخواهیم رسید!!
پس بچـــرخ تا بچــــرخیم...

می دانی چرا دوستت داشتم ؟؟
چون در آن زمان مترسکی بیش نبودم
که به دوستی با کلاغ هم رضایت داشت

برف نگرانم نمی‌کند
حصار یخ رنجم نمی‌دهد
زیرا پایداری می‌کنم
گاهی با شعر
و 
گاهی با عشق
که برای گرم شدن
وسیله‌ی دیگری نیست
جز آنکه 
"
دوستت بدارم"
 

دلم برای قدیم های یک نفر تنگ شده... این آدم جدید، دیگر دل مرا تنگ نمی کند...


خوش به حالِ تو ؛ 
که عاشق نشدی!!
تا بسوزی در عذاب ِ گفتن ِ یک شعر کوتاه...
برای معشوقه ای که گوشش بدهکار نثر های تو هم نبود

یه جایی هست که دیگه کم میاری...
از اومدنا؛ رفتنا؛ شکستنا
جایی که فقط میخوای یکی باشه، 
یکی بمونه نره واسه همیشه کنارت بمونه... 
من اونجام...!!!

من به تو بستگی دارم, حال من را از خودت بپرس

سال هاست
تو رفته ای
و تا هنوز
از کوچه های دلم
صدای گریه می آید !
دلی...
که بر سر راهش
گذاشتی
 

نذر کــَـــردم
سفره ای پهــن کـُنم
از حـرف های نگفتــه ی دلم...
اگــــر برگــــــردی

مي گويند هر رفتي... آمدي دارد،
يادت باشد رفتي
ولي نـــيامدي !!

تقدیر را خود رقم میزنم
ازکنارم هرچه تنهایی هست
بر میدارم
تورا جایشان میگذارم

به شانه هاي تو اعتباري نيست
كه اين تكيه گاه ناامن
هميشه جايي كه نبايد
مي‌لغزد‌... 

بیــــــــــدار شو ,
من همانم که برای بودنم
سالها بی خواب بودی

سیر شده ام بس که
از آدمها زخم خورده ام
خدا خیرتـــــــــــــان دهد
به من محبت دروغین تعارف نکنید من سیــــــــــرم

 

جملات و اس ام اس عاشقانه (سري هفدهم)

غم انگیز است اگر تو را نخواهد !
مسخره است اگر نفهمی !!
احمقانه است اگر اصرار کنی...! 

ایـــن بــار که آمــدی، 
دستـت را روی قــلبــم بُگــذار...
تا بــفــهمی این دل بــآ دیدن تـو،
نمی تپد... اَز شــوق میلـرزد.
 

خدایا
گله نمیکنم...
ولی کاسه ام را اینقدر خالی دیده ای 
که هر چه خواسته ام را
در کاسه ام میگذاری!!!

هم بازی قدیم
چشم نگذار
آنقدر دورم که 
با شمردن همه اعداد هم
پیدایم نمی کنی!!!!.

سر بگذار بر دردِ بازوانِ من
دستِ نگاهم را بگیر
مرا دچارِ حادثه‌ای کن که با عشق نسبت دارد
من... عجیب از روزگار رنجیده ام

انصـاف نیـست،
کـه دنیـا آنقـدر کوچـک باشـد
که آدم هـای تـکراری را روزی صـد بـار ببینـیم...
و آنـقدربـزرگ بـاشـد
که نتوانیم آن کسی را که میخـواهیـم حتـی یـک بـار ببینیـم
 

شاید دیگر نباشم
چه بودنی؟؟
وقتی‌ شب کنار خودت میخوابی
صبح در کنار او بیدار میشوی

لمسَــت کردم
ای کاش هیچگاه تن به خواسته ات نمیدادم 
همیشه فکر میکردم تا یکی شدن تنها یه قدم فاصله داریم
اگر میدانستم روزی لمس تنت اینگونه فاصله می اندازد
بین من و تو بین این همه احساس 
هرگز تن به هوسی نمیدادم که می پنداشتم 
انتهای ِ عشق است

عجیب درگیر اقلیم چشمانم شده ام
تا دلم هوای بودنت را میکند
باران میگیرد.

چيز ديگري نمي خواهم،
شايد فقط سهمم را!
از آغوش تو 
كه روزها به جنونم مي کشد
شبها شاعر...!! 

نامت را بر باد نوشته بودم
تا فراموشم شود
اما ندانستم
گردبادی از
نامت... یادت...
مرا به کام خود کشیده است
 

در من
کوچه هاییست که با تو...
سفر هاییست که با تو...
روزهایست که باتو...
شبهاییست که با تو...
عاشقانه هاییست که باتو...
نگشته ام
نرفته ام
سر نکرده ام
آرام نیافته ام
نگفته ام
می بینی چقدر با تو کار دارم؟
زودتر بیا

چندی است زیاد حرف می زنم اما حرف هایم را نمی زنم... 

چقدر دلم 
هوایت را می کند
حالا که دگر هوایم را نداری....

می دانی
که من
جز با تو
یا هر کس که باشم
باز تنهایم...؟
 

از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن
مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا
دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد

هنوز هم
چشمانم نگاهت را
نگاهم لبانت را
و لبانم لبانت را نشانه میرود
در طلب یک بوسه
هنوز هم زیباست انتظار آغوشت را کشیدن
حتی زیباتر از گذشته

حواليِ خاكستري روياهايم نخواب؛
رنگ مي گيرد تنهايي ات!

شبیه همه ی کارهای غیر ارادی ست
به تو فکر کردن؛
مثل نفس کشیدن، مثل تپیدن دل
اگر جلواش را بگیرم
مُرده ام!

من بی تـــو، شعر خواهم نوشت...
تـــو بی من چه خواهی کرد؟
 

گویـــا فرامـ‌وش کـــ‌رده ایی هـ‌مـ‌یـ‌ن دسـ‌ت و دلـ‌ــــ‌بازی درخـ‌رج کـ‌ردن احـ‌سـ‌اس بود کـ‌ه بـ‌ه عـ‌شـ‌قــ‌م کــِـ‌شـ‌انـ‌د... که به آتشم کشاند

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.

میخواهم این راهی که من وتو آمده ایم را ازابتدا ویران کنم تاهیچ کس به اینجایی که ما رسیده ایم نرسد

دير كرده اي ذره اي... به اندازه سفيد شدن موهاي من شايد...

دوقلب در گذر از سیاهی های شب
به دام عشق در می افتند
دو قلب که هرگز
فرصت دیدارشان نیست

مـن هـمانی ام که
بی تو
پای تمام دوست داشتنهایم ایستاده ام

قول داد تا آخر دنیا بماند،
سر قولش هم ماند،
همان روزی که رفت برای من آخر دنیا بود

 

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری شانزدهم)


تــــــو مي روي  مـــن مي روم تـــو از ايـــنجا - مـــن ازايـــنجا 

کـــاش مي فـــهميدي از ايـــنجا ........تــــــــــــا....... ايـــنجا چـــقدر فـــاصــــــله است !!!


        تـــو مي گـــريزي مـــن مي گـــريزم تـــو از عـــشق - مـــن از خـــاطره


        ديــر فهــميدم که مــخاطب " خــاص " مــن متــعلق بــه " عــــــــــام " بــود !!!  


      بـيـــــا دسـتـت را بـه مـن بـده کـمـي قـــــدم بـزنيـــــم مـن عـــــادت دارم تـوي خـــــواب راه بـــــروم !!!  


      يـــادش بـــخير من بـــودم و تـــو....او بـــود و ديـــگري ايـــن روزها..تـــويي و او مـــن مـــاندم و خـــدا ...    


      چــشــمــاي رنــگــي مــن فــداي چــشــمــاي مــشــکــي تو !!!  


      پــــــلک مي‌زنـــم و به سقـــف خيـــره مي‌شوم. با نبـــــــــودنت چکـــــــــار کـــنم؟  

  

    کاش مـيـدانـسـتـي چـه لـــذتـي دارد . . . وقـتـي مـيـشـود خـيـانـت /کـرد / وَ / نـَکــــرد  


    يعـــني جـــاذبه اش آنـــقدر زيـــاد بـــود که مـــن هم از چشمـــانت افــــــتادم...؟؟  


      حـــالـت تهـــوع دارم . . .

 ايـن حالـت تهـــوع لعنتـــي بــا هواي آزاد و قـــرص درست نـــمي شــود

 علاجـــش فـــقـط بـالا آوردن فحـش هـايي است كـه بـه ديگــران بدهكـــارم !  


      مــثل يک آمـــبولانس آژيـــر مي کـــشم از نبـــودت از سر راهـــم کنار بـــرويد که بيماري بد حال در خـــودم دارم کنار برويد که ايـــن روح افســـرده  با کســـي کنارنمي آيد...  


      دلـــم بوســـه اي ميخواهد… که از فــــــشارش , چـــشمانم ســـياهي رود! چقدر اين سرگيـــجه اي که از مـــستي عشق برمي خيزد را دوســـت دارم !  


      هـــــوا دارد سرد مي شود . . .  خوش به حـــــال آنـــــهايي که . . . . . . . .  اين روزها غـــــرق در گرم تـــــرين آغـــــوش هايـــــند .  


      وقـــتي امـــروز ديـــدم کنـــارم نيـــستي ايـــمان آوردم که مـــرگ. تولـــدي دوبـــاره اـــست... روز مـــرگم مـــبارک!!! همــــــين...   


      شــــايـد در آغــاز تــرکيــب"ِصـورتـش بــود کــه تـوانست "تــرتيب"ِدلـــم را بـدهــد . . .  

   

  آخـــرين بـــاري که صـــداي قـــدم هايت را دوست نداشتم وقـــتي بود که مـــيرفتـــي !!!     

  

  دلــــــم تنـــگ شده .. براي وقـــتي که مي گفـــتي : دلم واست تـــنگ شده دلم تـــنگه براي بـــودنت .......  شـــايدم لبخـــند خـــودم ..! دلم بـــراي هـــمه چـــيز تنگ شـــده جـــز ... نــــــبـــودنـــت !  


      مـــشـــترك مـــورد نــــــظر!! . . خــــــيـــلــــي " نــــــامردي"!!!!    


    مـــن و تو "مــــــــــا " شده ايم نمي دانستم که "مــــــا "يـــمان آوازي مي شود  براي گــــــاوي که در طـــويله ي دلـــت مخـــفي کرده بودي    

    بــــــــــــاورم نــــــمـــيــــشـــه ... چي از دل مــــن،غير مهربوني ديدي .. چي شد که حالا،يه گل غريبه چيدي .. بعد اون حـــرفـاي زيبات .. جـــــدايـت بــرام عجيبه .. غـــصه هات براي من بود .. شــــــاديت اما با .......  تـــو ســـوزندي خاطـــراتي که تـموم زنـديگم بود .........   

  

    کـــنارمي به من نگـــاه نميکـــني....... ايـــنو فقط ي عـــده درک ميکـــنن ...  


      چشمهـــايم را بستــــم تا پنــهـــان شدنـــت را نبينــــم 1 , 2, 3 ... 10 هــــزاران 10 ...... و تـــــو هنــــوز نگــــفتي بيــــــا . .   


      دلــم يــک رمــان مي خــواهد… اولــش “مـــن” و “تـــــو” بـاشيــم… آخــرش “مـــــا”…  

  

    شـــنيده بود كه لـــذتي در "گـــذشت" هست ...! از من گـــذشت و رفـــت ... لعـــنت به اين واژه ها كه مثل هم خـــوانده مـــيشوند     

 

    از آن شـــب که مـــيان اس ام اس هـــايمان خوابـــت برد ، سال ها مـــي گذرد ... من هـــنوز منتـــظرم از خـــواب بيدار شوي ..      


  بـــراي اثبات مردانـــگيت بـــجاي افـــتادن روي دخـــتر مـَــردم ،  روي پـــاي خودت بايـــست...!!!  


   نـــفس تـــازه كن ،، بـــوسه ي بـــعدى ،، نـــفس گيرتر خـــواهد بود ،،  از مـــا گـــفتن   


      وابـــستگي غدغن ! همـــراهي مجاز ! دلبستگي با احـــتياط !!!      


  مـــن نه ميتـــونم موهـــامو بلـــوند کنم ... نه پاشـــنه 15 ســـانتي پـــام کنم ... نه ساعت 12 شب باهـــات بيـــام بيرون ... نه ميام مـــهموني،نه لـــب به مـــشروب و سيـــگار ميزنم ... نه باهـــات هم خـــواب ميـــشم! نه عـــزيزم، من نيستـــم ... من مـــوهام مـــشکيه ... تيـــپم سادســـت ... اخـــلاقم اينـــه ... کفـــشامم هـــمه اســـپرت! ســـاعت 9 شب هم بايد خـــونه باشم! مــــــن ايـــــــــنـــــــــم...!!! پــــــسر: منـــم همـــيني کـــه هســـتيو مـــيــــــخوام!" سلـــامتي هـــمه دخـــتر پـــسراي ســـاده" هرکـــي هـــم ميگه وجـــودنـــداره بــــــايد.......... اخــــــه هست فقط بايد بگـــردي چون جلو چـــش نيستـــن ايـــن جـــواهرا!  


      رابـــطه هاى امـــروزى : مى تونيـــد به همـــديگه دســـت بزنيد ،  ولى نمـــى تـــونيد به گوشـــى هاى همـــديگه دســـت بزنيد ...  


      هـــــــــي فـــلانـــي .... هـــشدار داده بودم هـــوس گـــاز زدنم به سرت نزند بخشـــشي در کار نـــيست  تو از بهـــشت وجودم براي هميشه رانده شـــدي... !  

    

    گـــناه ... نه !

چـــاره اي نـــبود …! طـــعم ســـيب مـــيداد ... لبـــانت ! طـــاق زدم ... بهـــشت را با آغـــوشت    !


  

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری پانزدهم)

خداوندا ، جاي سوره اي به نام "عشق" در قرآن تو خاليست ، که اينگونه آغاز شود :
و قسم به روزي که دلت را ميشکنند و جز خدايت مرهمي نخواهي يافت

خدا جون اين نقشي که تو فيلم زندگي وآفرينشت به من دادي خودت حاضري پنج دقيقه بجاي من بازي کني؟؟؟ ..فکر نکنم

من خوراکم دلبستگيست، به من لبخند نزن غريبه....

عاشقانه هايي که برايت مينويسم مثل آن چاي هايي هستند که خورده نميشوند! يخ ميکنند و بايد دور ريخت! فنجانت را بده دوباره پر کنم

هر چه خيس شود سنگين مي شود ... دروغ گفته اند که گريه سبک مي کند

اينقدر که براي " خر " کردن من سعي کردي، براي خودت وقت ميگذاشتي حتما " آدم " ميشدي

پشت ميز قمار.. دلهره ي عجيبي داشتم
برگي حکم داشتم و ديگر هر چه بود ضعيف بود و پايين !
بازي شروع شد حاکم او بود و من محکوم
همه برگهايم رفتند و سر برگ بيش نماند
برگي از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم
بازي در دست من افتاد عشق آمدم با حکم عشوه و ناز بريد
و حکم آمد از جنس چشم سياهش 
زندگي حکم من پايين بود و باختم

کجايي مادربزرگ که ببيني هر رفتني را آمدني نيست... من به اين رسم کهنه مشکوک

بيا توبه کنيم!!
تو از همه ي دروغ هايت
من از همه ي دوست داشتنت
شايد که بي حساب شويم من و تو و اين عشق...

من در خود
گره خورده ام
تا تو
نه با دست
نه با دندان
بلکه با بوسه هايت باز کني اين گره کور را...

اين روزها بد جور به تو آغشته شده‌ام
مرا از صافي رد کن
تا ببيني
آن‌چه مي‌ماند فقط تويي!

اين روزها تلخ ترم!
از قهوه اي...
که تو را
قسمت فال من نکرد..!

ببخشيد...
بعداً چندمِ تقويم است...؟؟؟
قرار دارم...

گاهي اوقات فکر کردن به بعضي ها ، ناخودآگاه لبخندي روي لبانت مي نشاند ، دوست دارم اين لبخند هاي بيگاه و آن بعضي ها را .

قلابت را بدون طعمه بينداز ، اينجا پر از ماهي هاييست که از زندگي سيرند

رشته ي محبت را بايد به ضريح دلي بست که خيال کوچ کردن نداشته باشد!!!

ديگران براي خوابيدن قصه ميگويند ,
من قصه ي خود را ميگويم که ديگران بيدار شوند !!!

شيشه نازک احساس مرا دست نزن ! چِندشم مي شود از لک? انگشت دروغ ...!!! آن که ميگفت که احساس مرا مي فهمد .... کو کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت

مرا دوست داشته باش ... تجربه ام نکن ... براي آموختن، ابزار مناسبي نيستم

من از تو عاشق ترم، براي اينکه اين منم که تلاش مي کنم تو مغرور بماني

کفشهايم را که به پا کنم راهم پيدا مي شود براي ماندنم اصرار نکن. جاده ي روبرويم، روان تر از تعارف هاي آبکي توست

لعنت بر تمام صراط هاي مستقيمي که عرضه ندارند مرا به تو برسانند

تورا آرزو نخواهم کرد تورا وقتي ميخواهم که خودت بيايي نه با آرزوي من

گاهي با دويدن براي رسيدن به کسي، ديگر نفسي براي ماندن در کنار او باقي نخواهد مان

فقـــط دوري نيــست که آدم رو مي ســوزونه! بــودن و مــال تو نبـــودن دردش بيشـتره

هر چه ميروم نميرسم! فکر ميکنم، نکند من باشم کلاغ آخر قصه ها

چقــدر بايد بگذرد؟ تا مـن در مـرور خـاطراتم وقتي از کنار تــو رد مي شوم، تنـــم نلــرزد بغضــم نگيــرد

گاهي ميان وسعت دستان خالي ام حس مي کنم تمام دار و ندارم نگـاه توست

تو به احساست بياموز نفس نکشد هواي دل ها آلودست اينجا فاصله يک عشق تا عشق بعدي يک نخ سيگار است

اين روز ها برد با كسي است که بيرحم باشد از دلت مايه بگذاري سوخته اي...!!

گاهي بايد رفت؛ حتي با ترس! وقتي مطمئن از ماندن نيستي ,در رفتنت شک نكن

از کي شروع کردي به دوست نداشتنم که الان هيچ دوستم نداري؟

هميشه ميشه تموم کرد، فقط بعضي اوقات ديگه نمي شه دوباره شروع کرد

وقتي‌ ميگوييم تنهايم بگذار يعني‌، بيش از هميشه به وجودت احتياج دارم

اگر روزي بين ماندن و رفتن شک کردي... حتما برو... بي معطلي! چون نميبايست کار به شک مي کشيد،که بيانديشي يا نيانديشي! همان لحظه شک... کار تمام است...! نه اسمش عشق است؛ نه علاقه؛ نه حتي عـادت؛ حماقت محض است

قاتل هميشه به محل جنايت باز مي گردد! منتظرم که بيايي

لطفا هي نپرسيد دلتنگي چه معني دارد؟ دلتنگي معني ندارد درد دارد

تمام زخم هايم مرهمش لبهاي توست...بوسه نمي خواهم فقط حرفي بزن

گلايه از بلندي پاهايم نکن تو گليمت را کوتاه بافته اي

اينجــا همــه خوبنــد خيالت راحت ..من مانــده ام و چهار تـــا هم صحبت؛ 
اين گوشــه نشستــه ايم و دلتنگ تــوئيم :
من .. عشق .. خـــدا .. عقربــه هاي ساعت..!

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری چهاردهم)

مثل کاغذهای آخر دفتر مشق ‌آن سال ها
که همیشه خالی رهایشان میکردم
به عشقِ دفتر نو
این روزها خالیم...

بمانـــــی یا بـــــروی
فــرقــی نمیکند
عـاشــق بــاشی یا نبــاشی
چیزی عوض نمی شود


قصه ی من حکایتی دیگر است
کلاغش هیچ خانه ای ندارد
من هم
همین حالا
فـــرامــوش میکنم
همه چیز را
تا فردا
اگر این شعر ها بگذارند...

شیــــــــرین نمیشـــود...
طعم تلـــخ دروغ هایی که به خوردم داده ای

کار از حلـــــــــوا حلــــــــــــوا کردن گذشته ست

تكرار می شوم هر روز
شبیه عطر بهار نارنج روز میز صبحانه
شبیه خطوط قهوه ای چای ته فنجان ها
و شبیه زنی در آیینه كه ابروهایش را برمیدارد
و فكر می كند دنیا در چشم های تو تغییر خواهد كرد
تقصیر چشم های تو نیست می دانم
این خانه تاریك تر از آن است كه چهره ام را به خاطر بسپار

با شعرهای من
کسی تو را نخواهد شناخت
از این حرف‌ها بزرگ‌تری، زیباتری!

کلمه ای نیست 
هیچ میان "من و تو"
این واو حرف بی ربطی است

بعضیا لیاقت ندارن حتی به خاطرشون بغض کنی...

روزی می آید ناگهان روزی می آید که سنگینی رد پاهایم را در درونت حس می کنی رد پاهایی که دور می شوند و این سنگینی از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود...

آدم ها فراموش نمی‌کنند؛ فقط دیگر ساکت می‌شوند

وقتی تو در آغوشِ من بودی، " اسفند " را " مرداد " می گفتم دیوانه ام... دیوانه تر از تو! دیوانه تر از هر که می دانـــی!!!

این که گفتند " فراموش ات کنم " را فراموش کرده ام! خیالت تخت... تو تا ابد... ماندگارترین " حضور ِ " روزگار منی! و من عجیب؛ به آغوش امن تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام!!! 

باور کن
محکم میزنتت زمین
اونی که بیشتر از همه اصرار داره
از جات بلند شی!!!

دنبال کلاغی می گردم تا قار قارش را به فال نیک بگیرم وقتی قاصدکها همه لال اند...

خودت را تصور کن بی او... شاید بفهمی چه کشیدم بی تو

بهشت باید جایی باشد... شبیه آغوش "تـــو

چـه سخت است
تـشییع عشق روی شانه هـای
فرامـوشی
وقتی مـیدانی پـنج شنبه ای نـیست
تارهگذری بـر بی کـــــسی ات فاتـحه بخواند 

برای رسیدن به آرزوهایت...
از ارزو هایم که هیچ...
از خودم که هیچ...
از تو نیز گذشتم.
این است دنیای این روزهای من

چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی كن و با زندگی بمیر!!!

تکرار همه چیز، 
در دنیا 
خسته کننده است، 
اما تو مثل نفسی، 
تکرارت تضمین کننده زندگی اس

اما نيستي تا اضطراب جهان را 
كنار تو در ترانه اي كوچك خلاصه كنم 
اما نيستي تا شب تشويش هر شب خويش را 
در اشتغال گريه ها و گور ها روشن كنم 
اما نيستي تا در دهان داس برويم و 
در پريشاني شعله پرپر شوم 
اما نيستي 
(
خدايا اين بغض بي قرار كه فرصت نمي دهد)

آدمی که منتظر است...
هیچ نشانه ای ندارد،
هیچ نشانه ی خاصی ندارد
فقط با هر صدایی
برمیگردد...!!!

جهانی خواهم شد از درد... برای لمس طبیبانه ی دستانت...!

چه خاك حاصلخيزيست
خاك جواني من...!
حسرت ها،
به سرعت ثانيه ها مي رويند...

این روزها خودم...
اینقــــدر سیگار برای دود کردن دارم
تو دیگر کبریت برای آتش زدن روح و روان ام نکش (لعـنتی)...

آنقــــدر فریـــاد هایــــم را سکــــوت کرده ام
که اگـــــر به چشمـــانم بنگری،
کـــــر میشوی...

مهــــم نیســـت نوشته های درهم و برهم مـرا
بخـوانی یـا نــــه،
مــن بـرای دلِ خستــه ام می نـویسـم
میخـــواهی بخـــوان...
میخـــواهـی نخـــوان!
فـــقــــــط خـواهـش میکنـم
اگــــر خـوانـدی
عـاشقـانـه ام را تقــدیـم به " او " نکــن!
مــن این را بـرای تـــو
ســروده ام
نــــــه بـرای " او " 

گرچه نیستی...
یـــادت امـــا
تمام قـــد
بی رحمانه...
میان دلـــــم ایستاده.

چند میگیری تا اینبار هنگام رفتن
خیالت را هم با خودت ببری؟!
کمی انصاف داشته باش بی معرفت،
هنوز جای نگاهت تیر میکشد!
با من که مشتری ثابت خنده هایت بودم
ارزان تر حساب کن...
اشکهایم به کنار...
هر تار موی سپیدم چند می ارزد؟!!!

دیـر یـا زود حـملـه خـواهنـد کـرد... خـاطـراتـی کـه زبـان آدمیـزاد؛ نـمی فـهمـند...

 

وقتی دست هایت مال من نیست
خط عمر کف دستم
روز به روز کوتاه تر می شود

وقتی دلم رو لای حریر لبخندت پیچیدی... 
زیر لب گفتم: این دنیای لعنتی... هنوز جای زندگیه...

اگر...
اگر...
اگر...
اگر خواستی بیایی
من همان جایی هستم که بودم
همان جایی که رهایم کردی ...

بیا آخرین شاهکارت را ببین
مجسمه ای
با چشمانی باز
خیره به دور دست
شاید شرق، شاید غرب
مبهوت یک شکست
مغلوب یک اتفاق
سیاه قلب
سیاه بخت
مصلوب یک عشق
مفعول یک تاوان...
خرده هایش را باد دارد می بَرد
و او فقط خاطراتش را محکم بغل گرفته
بیا آخرین شاهکارت را ببین
مجسمه ای
ساخته ای...
به نام من...!!

 

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری سیزدهم)


وحشتناك است!
وقتی
پیش من هستی...
اما ندارمت.

تونل ها ثابت کردن
که حتی در دل سنگ هم
راهی برای عبور هست

هــر کس یـا شب میمیرد یــــا روز...
مـــن اما شبانه روز

مزه مزه ميکنم
تمام لحظه های زيبايی را
که با هم تجربه کرديم
شيرينی اش
نقلِ جشنی را ماند
که عمری انتظارش
نقل هر مجلسی بود

نترس..
گاهی ملک بدون صاحب را می توان برای فروش گذاشت...
نمی گویم بخر. نه!!
دل آشوب من که خریدن ندارد...
اما...
فیلم بازی کن!
خودت را جای یک خریدار بگذار

ســـرم را شاید بتوانند گـــرم کنند دیگران
اما وقتی تـــو نیستی
هیچ کس نیست دلـــم را گرم کند

ثانیه ها با گذشتن خود تنها یک چیز را به من می فهمانند
آن هم طولانی شدن غم ندیدنت...

نه خورشید...!
نه ماه...!
روزگار من
با گردش نگاه تو
می چرخد... 

كاش ميدانستي در اين كوير ِ تنهايي ، تـــو را داشتن... همان حس ِ خيس ِ باران است...

به خودم حسودی میکنم گاهی!!
که هیچ کس اندازۀ من...
تو را دوست ندارد

قــاب خنـده هــای شیــریـن لبــانت...
آویختــه بـر دیـوار دلـم
نکـند انـدوهی
لــرزشی
زلـزلــه ای
خنـده را از لب تـو
قــاب را از دل مـن بنـدازد

با یك عالمه فاصله از خودم انتظار دارم به تو برسم... از اول هم آرزوهایم محال بودند...

مزه مزه ميکنم
تمام لحظه های زيبايی را
که با هم تجربه کرديم
شيرينی اش
نقلِ جشنی را ماند
که عمری انتظارش
نقل هر مجلسی بود

در و دیوار اتاقم بوی خون می دهد
من امشب تمام وابستکی ام به تو را به تیغ کشیدم

آن طوریها هم که تو فکر میکنی نیست...
شاید عاشقت بودم، روزی!!! 
ولی ببین بی تو، هم زنده ام، هم، زندگی میکنم... 
فقط گاهی در این میان، یادت...
زهر میکند به کامم زندگی را... همییییین

تو رفتی
و یادت
ماند
مثل خرابی‌های پس از طوفان.

قلبم قبر، چشمم یاسف زبانم آتشف شکلم مات، طعمم تلخ... قیامتم انگار 

دلم مي خواست مي توانستم "همه" ام را بدهم "همه" اش باشم..

این روزها را که از "هیچ" تلخ شده اند
سر می کشم...
تا زندگی به ته برسد
تا ببینم که تو در فال آن دنیایم خواهی آمد
یا که باز هم "هیچ".

به نبودنش عـــادت میکنی
ولـــی دلت
بودنـــــش رو میخـــــــــــواد . 

آن روز شبیه مه شده بودی...
نه می شد در آغوشت گرفت...
و نه آن سوی تو را دید...
تنها می شد در تو گم شد...
گم شدم...

با راه رفتنت، حرف زدنت، نگاهت، سلـامت، خنده هایت...
خیــلی غیــر منتــظره آمــدی
و بــدون ایــنکه از پیــش تعیــین شده باشــد
رفتـــی!!!
تو حادثــه ای بودی کــه هیچــگاه خبــرم نکــردی...

سر به هوا نیستــــم
امــــا
همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست
دیدنِ همان آسمان که
شاید "تو" 
دقایقی پیش
به آن نگاه کـــرده ای...

طعم تلخ سیگارو دوست دارم
تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما
تلخ مثل آخرین دروغ تو
که باز هم همو می بینیم
تلخ مثل نبودنت...!

دوستت دارم به اضافه ی سه نقطه!
تا بدانی
من و دوستت دارم هایم
امتداد داریم در تو تا همیشه
مثل همین سه نقطه...

بگویید به مرگ طبیعی مرد
هیچ چیزدر این دنیا،
طبیعی تر از،
بی تو مردن نیست..

میان ماندن ونماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود... از قول من به باران بی امان بگو... دل اگر دل باشد... آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد...

حالا كه رفته ای؛ ساعتها به این می‌اندیشم كه چرا زنده ام هنوز؟! مگر نگفته بودم كه بی تو می‌میرم خدا یادش رفته است مرا بكشد؟ یا تو قرار است برگردی. 

تلــختر از خود جدايي ها
آنجايي است كه بعدها اون دونفر
هي بايد وانمـود كنند
كه چيزي بين شان نبــوده
كه هيچ اتفاقي نيفتاده
كه از هم ديگر هيچ خاطره اي ندارند...


چه تجارت ناشیانه ای بود آن همه نازی که من از تو خریدم.

آنقدر شبیه بودیم...
آنقدر علایقمان یکی بود...
که حتی اگر بخواهم نقش خودم را هم زندگی کنم ، باز یاد تو هست ! 
باز.

اول بهم گفتی نفس اما خیلی زود کردیم تو قفس

دل درد گرفته ام
از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـيده ام
و تو
ته هيـچـکدام نـبـودی

حکایت آغوشی که سرد شد؛
لبخندی که خشک شد؛
و اشکی که فرو ریخت
حکایت دردهایی که به هیچکس نباید در موردشون چیزی گفت.
حکایت چشمانی که همیشه خیس هستن و باید پنهونشون کنم.
حکایت تمام حرفهای ناگفته ای که باید فرو بدم
حکایت اینهمه غمی که داره روی هم تلنبار میشه و انگار حکمتیه که هیچوقت تموم نشه.
حکایت خشمی که نمیتونم فریادشون کنم.
حکایت بغضی که نمیترکه
حکایت من که باید تنها با این همه مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم کنم.
و مهم تر از همه حکایت تویی که دیگر نمیشناسمت

چشمانـــــم را دیگـــر باز نمی کنم
دیدن این همه جایِ خالی ِ" تــو"
عاقبت مــــرا...
یا می کشد یا کـــــور می کنـــد

سر به هوا نیستــــم
امــــا
همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست
دیدنِ همان آسمان که
...
شاید "تو" ...
دقایقی پیش
به آن نگاه کـــرده ای

نازنینـــــــــم دل من جـــــــــاده نیست که هر از گاهی که تنها مانـــــــــدی... در فکر عبـــــــــورش باشـــــی

تنهایی دست ندارد كه لمسش كنی
عطر ندارد كه ببوئیش...
و نمی شود از خواب كه میپری... در آغوشش بگیری
اما او تو را تماما در بر میگیرد...

جزئیات چشمهایت... کلیات زندگی من است 

چه مسخره است سوال امتحان که میگوید لطفا جای خالی را پر کنید. من اگر میتوانستم, جای خالی تو راپر میکردم

سرت گرم است...
آن جا یا هیچ کجا فرقی نمی کند!
مزاحمت نمی شوم...
اما بدان...
حرارت سرگرمی هایت مرا سوزاند

 

 

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری دوازدهم)

گاهي براي بعضي آدمها بايد از دور دست تکون داد و رفت... 

جلو که بري، کلي توي زندگي به عقب مي ري.

خیسِ بــاران و
نــور و
آیــنه ام...
وقتی از طواف نگاهِ تو می آیم...

چترها را دوست ندارم
یادآور خاطرات تلخی هستند:
چشمان خیسی که باریدند
تویی که چتر گرفتی
عاشق نشوی!
اویی که زیر چترت آمد و عاشقت کرد...
زیرباران می روم
بدون چتر
می خواهم از عشقت پاک شوم
تازگيها چشمانم، نقش دلم را به عهده گرفته اند،

 براي ديدنت هر روز تنگ تر مي شوند.

بيــــراهه هم... 
براي خودش راهيســـت!! 
وقتي...
قــــرار باشد 
مـــرا به تـــــو برساند

خیالت تخت
با این خوابی که من دارم
و چشمانی که تو
دنیا برای فراموش کردنت
کوتاه است

همین چند روزِ پیش،
فکر کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم،
از همین چند روزِ پیش
هیچ کس
شبیه تو نیست.

فاصله که باشد اگر تمام موزه های دنیا را هم سرقت کنیم

 دگر همدست نخواهیم شد... 

یک نفر در هـمین نزدیکــی ها
چــيزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد 

بعضی وقتا آنقدر دلتنگت میشم
که اگه بفهمی
خودت از نبود خودت، خجالت میکشی

بی کسی یعنی روی زخمهای من نمک بپاشی
و زخم هایم پشت سرت راه بیفتند و معتاد دست های شـــورت شوند

این بـــار مـــرا
دست خودت بسپـار
هـــر وقت که مرا دست خدا سپردی
گریه امانم را بـــرید.

هـیـچ چــــیــــز با گذشت زمان ساده تر نشد... فقط خسته تر شدم و پذیرش چیزها برایم آسانتر شد

بیا خودمان را بیش از این گول نزنیم
وقتی قرار نیست
که من در زندگی‌ات پیدا شوم
دیگر چه نیازیست به چشم گذاشتن تو؟
چشم‌هایت را باز کن زیبا
لااقل بگذار آن غریبه
با نگاه تو پیدا شود
نگران دل من نباش
من
به این گم و گور شدن‌های اجباری
عادت دارم

من نمیدونم کجای دنیای تو جا داشتم ولی تو... همه ی دنیایِ من بودی... تمام دنیای من...

این روزها دلم از همه بیشتر برای خودم تنگ می شود... برای خودی که هنوز رویا می پروراند... برای خودی که خسته است... اما دوام می آورد... این روزها دلم بیشتر برای دلم می سوزد... برای همه خستگی هایش... 

من عاشق اون بوسه ی غریبه ام که اگر چه بوی خیانت می دهد!! اما نیت اش؛ شاد کردن دل توست

دلتنگم اما
تو را طلب نمیکنم… نه اینکه بی نیازم… صبورم...

فکرش را بکن!
یک روز می آیی
و میبینی نه من هستم؛
نه این کلمات

تقويم ِ دل ِ من
نسبتي با تقويم هاي جهان ندارد
ميان برگ ريزان خزان
وسط چله ي زمستان هم
مي بيني نوشته اند بهار!
آن لحظه كه توخنديدی

درچشمانم الهه آب مصلوب میشود با یاد تو...

دلم پراست مثل توپخانه ای که زیر تفاهم ها تن به صلح میدهد

جز تو و آغوش تو هیچ خورشیدی از پس این زمستان برنمی آید

چقـدر
کم تـوقع شده ام
نـه آغوشت را مخواهم!
نـه يک بوسه!
نـه ديگربودنت را
همين که بيايی
از کنارم رد شوی کافيست...!
مــــــرا به آرامش ميرساند حتی
اصطحکاک ســــــــــــايه هايمان.

وقتش شده است
خوش باوریم را حلاجی کن
رشته هایت
زیر سرم پنبه می شوند!
برای من
دروغ هم
از لب های تو
دندان گیر است

هرشب موهای خودرا شانه کرده و میخوابم
صبح گاهان موهایم پریشانست...
من هرشب خواب نوازش های تو را میبینم...
نمی دانم سلاحت گرم است یا سرد!!
فقط می دانم!
تو قصد جان ِ مرا کرده ای...

امروز نبودی...
اما خیلی چیزها بود...
من بودم...
باران بود...
چتر بود...
بغض بود...
آه بود...
همراه همیشگی ام هم بود...
جای خالی ات را میگویم.

مـانـده ام چـگونه تـو را فـرامـوش کـنـم!
اگـر تـو را فـرامـوش کـنـم
بـایـد 
سـالهایـی را نیـز کـه بـا تـو بـوده ام فـرامـوش کنـم!
دریـا را فـرامـوش کنــم
و کـافـه هـای غـروب را 
بــاران را 
اسب ها و جـاده هـا را 
بـایـد
دنـیا را 
زنـدگـی را 
و خــودم را نیــز فرامـوش کنـم!
"تــو" بـا همه چیـز مـن آمـیخته ای 

گاهی یاد کن مرا
من همانم که اگر
ساعتی، بی خبر بودی از حالم
آسمان را به زمین می دوختی .
دردم ایــــن نیسـت کـه او عـاشــــق نیـسـت،
دردم ایــــن نــیــسـت کــــــــه... 
مــعــشـــوق مــن از عشق تـهــی اسـت،
دردم ایــن است کــــــه بــــا دیـدن ایـــــن سردی هــــا...
مـــن چـرا دل بـــســتــم؟!

نرسیده به بعضی خاطره ها... باید بنویسند: آهسته به یاد بیاورید... خطر ریزش اشک...

رفتی...
و حس می کنم...
دنيا خاليست...
لعنتی!!!!!!!!!!!
مگر تو چند نفر بودی؟؟؟

چـیزی نمی گـویم؛ امــا... از ایـن سكــوت كـه بـه گوشت مـی رسد، تـا ته مـاجــرا را بـخـوان... 

سفر که می روی،
یاد مرا ...
در کوله بارت بریز !
قول می دهم سنگینی نکنم.

من شمال نقشه ام،
تو در جنوب...!
نقشه را کاش، دستی از میانه تا کند...

همه درست شبیه به هم اند فقط بعضی ها بهتر و باور کردنی تر دروغ میگویند

از خودم میترسم...
وقتی میان دستهایم
میان چشم هایم
میان دلم
حتی میان همین کلمات
انکارت میکنم.

عـاشــق روزهــــــــــــايـــي هَـــستـــــم 
که مهـــــربـــان ميـــــشـــوي 
حتـــي اگـــــــــــر نفـــهـــــــــــمَم چـــــــرا

کـودکـی در مـن
بـه نمـاز آیـات مـی ایسـتد...
وقـتـی کـه
یـاد تــو!
دلـم را...
مـی لـرزانـد...!!

اس ام اس و جملات عاشقانه (سری یازدهم)


وحشتناك است!
وقتی
پیش من هستی...
اما ندارمت.

تونل ها ثابت کردن
که حتی در دل سنگ هم
راهی برای عبور هست

هــر کس یـا شب میمیرد یــــا روز...
مـــن اما شبانه روز

مزه مزه ميکنم
تمام لحظه های زيبايی را
که با هم تجربه کرديم
شيرينی اش
نقلِ جشنی را ماند
که عمری انتظارش
نقل هر مجلسی بود

نترس..
گاهی ملک بدون صاحب را می توان برای فروش گذاشت...
نمی گویم بخر. نه!!
دل آشوب من که خریدن ندارد...
اما...
فیلم بازی کن!
خودت را جای یک خریدار بگذار

ســـرم را شاید بتوانند گـــرم کنند دیگران
اما وقتی تـــو نیستی
هیچ کس نیست دلـــم را گرم کند

ثانیه ها با گذشتن خود تنها یک چیز را به من می فهمانند
آن هم طولانی شدن غم ندیدنت...

نه خورشید...!
نه ماه...!
روزگار من
با گردش نگاه تو
می چرخد... 

كاش ميدانستي در اين كوير ِ تنهايي ، تـــو را داشتن... همان حس ِ خيس ِ باران است...

به خودم حسودی میکنم گاهی!!
که هیچ کس اندازۀ من...
تو را دوست ندارد

قــاب خنـده هــای شیــریـن لبــانت...
آویختــه بـر دیـوار دلـم
نکـند انـدوهی
لــرزشی
زلـزلــه ای
خنـده را از لب تـو
قــاب را از دل مـن بنـدازد

با یك عالمه فاصله از خودم انتظار دارم به تو برسم... از اول هم آرزوهایم محال بودند...

مزه مزه ميکنم
تمام لحظه های زيبايی را
که با هم تجربه کرديم
شيرينی اش
نقلِ جشنی را ماند
که عمری انتظارش
نقل هر مجلسی بود

در و دیوار اتاقم بوی خون می دهد
من امشب تمام وابستکی ام به تو را به تیغ کشیدم

آن طوریها هم که تو فکر میکنی نیست...
شاید عاشقت بودم، روزی!!! 
ولی ببین بی تو، هم زنده ام، هم، زندگی میکنم... 
فقط گاهی در این میان، یادت...
زهر میکند به کامم زندگی را... همییییین

تو رفتی
و یادت
ماند
مثل خرابی‌های پس از طوفان.

قلبم قبر، چشمم یاسف زبانم آتشف شکلم مات، طعمم تلخ... قیامتم انگار 

دلم مي خواست مي توانستم "همه" ام را بدهم "همه" اش باشم..

این روزها را که از "هیچ" تلخ شده اند
سر می کشم...
تا زندگی به ته برسد
تا ببینم که تو در فال آن دنیایم خواهی آمد
یا که باز هم "هیچ".

به نبودنش عـــادت میکنی
ولـــی دلت
بودنـــــش رو میخـــــــــــواد . 

آن روز شبیه مه شده بودی...
نه می شد در آغوشت گرفت...
و نه آن سوی تو را دید...
تنها می شد در تو گم شد...
گم شدم...

با راه رفتنت، حرف زدنت، نگاهت، سلـامت، خنده هایت...
خیــلی غیــر منتــظره آمــدی
و بــدون ایــنکه از پیــش تعیــین شده باشــد
رفتـــی!!!
تو حادثــه ای بودی کــه هیچــگاه خبــرم نکــردی...

سر به هوا نیستــــم
امــــا
همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست
دیدنِ همان آسمان که
شاید "تو" 
دقایقی پیش
به آن نگاه کـــرده ای...

طعم تلخ سیگارو دوست دارم
تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما
تلخ مثل آخرین دروغ تو
که باز هم همو می بینیم
تلخ مثل نبودنت...!

دوستت دارم به اضافه ی سه نقطه!
تا بدانی
من و دوستت دارم هایم
امتداد داریم در تو تا همیشه
مثل همین سه نقطه...

بگویید به مرگ طبیعی مرد
هیچ چیزدر این دنیا،
طبیعی تر از،
بی تو مردن نیست..

میان ماندن ونماندن فاصله تنها یک حرف ساده بود... از قول من به باران بی امان بگو... دل اگر دل باشد... آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد...

حالا كه رفته ای؛ ساعتها به این می‌اندیشم كه چرا زنده ام هنوز؟! مگر نگفته بودم كه بی تو می‌میرم خدا یادش رفته است مرا بكشد؟ یا تو قرار است برگردی. 

تلــختر از خود جدايي ها
آنجايي است كه بعدها اون دونفر
هي بايد وانمـود كنند
كه چيزي بين شان نبــوده
كه هيچ اتفاقي نيفتاده
كه از هم ديگر هيچ خاطره اي ندارند...


چه تجارت ناشیانه ای بود آن همه نازی که من از تو خریدم.

آنقدر شبیه بودیم...
آنقدر علایقمان یکی بود...
که حتی اگر بخواهم نقش خودم را هم زندگی کنم ، باز یاد تو هست ! 
باز.

اول بهم گفتی نفس اما خیلی زود کردیم تو قفس

دل درد گرفته ام
از بـس فنـجان های قهوه را سر کـشـيده ام
و تو
ته هيـچـکدام نـبـودی

حکایت آغوشی که سرد شد؛
لبخندی که خشک شد؛
و اشکی که فرو ریخت…
حکایت دردهایی که به هیچکس نباید در موردشون چیزی گفت.
حکایت چشمانی که همیشه خیس هستن و باید پنهونشون کنم.
حکایت تمام حرفهای ناگفته ای که باید فرو بدم
حکایت اینهمه غمی که داره روی هم تلنبار میشه و انگار حکمتیه که هیچوقت تموم نشه.
حکایت خشمی که نمیتونم فریادشون کنم.
حکایت بغضی که نمیترکه…
حکایت من که باید تنها با این همه مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم کنم.
و مهم تر از همه حکایت تویی که دیگر نمیشناسمت

چشمانـــــم را دیگـــر باز نمی کنم
دیدن این همه جایِ خالی ِ" تــو"
عاقبت مــــرا...
یا می کشد یا کـــــور می کنـــد

سر به هوا نیستــــم
امــــا
همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست
دیدنِ همان آسمان که
... شاید "تو" ...
دقایقی پیش
به آن نگاه کـــرده ای…

نازنینـــــــــم دل من جـــــــــاده نیست که هر از گاهی که تنها مانـــــــــدی... در فکر عبـــــــــورش باشـــــی

تنهایی دست ندارد كه لمسش كنی
عطر ندارد كه ببوئیش...
و نمی شود از خواب كه میپری... در آغوشش بگیری
اما او تو را تماما در بر میگیرد...

جزئیات چشمهایت... کلیات زندگی من است 

چه مسخره است سوال امتحان که میگوید لطفا جای خالی را پر کنید. من اگر میتوانستم, جای خالی تو راپر میکردم

سرت گرم است...
آن جا یا هیچ کجا فرقی نمی کند!
مزاحمت نمی شوم...
اما بدان...
حرارت سرگرمی هایت مرا سوزاند