در ، _̴ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ هـمـــــ ه سـکوت شدند
درها ، دیــواره ها ، نـخـلـــها ، مـیـخــها ، مـسـمارها ، هـیـزمــها هـمــ ه و هـمــ ه سکوت کرده اند
حـتـی هـیزم ها در سـکوت "درب" را میـسوزانند
یـک خبر شـهر را تکان میـدهد ---- > مـیـخ درب = خـون تـازه
ناگـهان یـک یاس پـیـر شـد
و ایـنکه آن یـاس رفت ، آن یـاس زیر باران رفـت . . .
(( در شهر همه سکوت بـودنـد ))

در لغت،ولی بہ معناے کسی است کہ
عهده دار انجام کارهاے کس دیگر باشد
و دم بہ معناے خون.
در اصطلاح،اولیاے دم همان ورثہ ے مقتولند
کہ حق قصاص و عفو جانی را در اختیار دارند..
من،نہ ولی دم ِ مادرم و نہ ورثہ ے مادر و نہ...
فقط فرزند مادرم...همین.
مرا همین بس کہ گوشہ اے بایستم
و سرسلامتی بگویمتان و همہ ے روحم دق کند از مادر گفتن تان.
سالهاست صداے مادرت بین کوچہ ها پیچیده
لبیک نمی گویی هل من معین مادرت را...؟

آخر باید (فاطمیـ ه ه ه) را از یک جائی قلم زد دیگر!
و ما پِلاس خانہ ﮮ توایم عشقــ ــبانو،رقیّہ خاتون..پس قلم بہ اذن شما:
بسم ربّ الارباب (علیه السلام)
خدایی چہ مزد سخت ِ سنگینی بر دوشمان گذاشتی محمد(صلی الله علیہ و آلہ)
سہ سالہ هاﮮ امتت هم زدن ندارند...چہ رسد به 18 سالہ هایش...
هرچہ باشد دختر از مادر ارث می برد...
مویِ سوخته،بازویِ کبود،صورت ِ نیلی،نماز ِ نشستہ...
غم ِ حسین...غم ِ حسین...غم ِ حسین...
سہ سالم ـــه ولی پـیــرم...
مادر هم...
---
「 سلام بر عزیزه هاﮮ قلبِ حُ س ی ن」

فاصلہ ﮮ از حرم تا خیمہ گاه را می دانم،بس کہ روضہ اش را بہ گوشم خوانده اند..
اما فاصلہ ﮮ مسجد تا خانہ را نہ...بس کہ روضہ ندارد این مسیر غریب...
حالا اما این فاصلہ را
- بہ چہ حالی-
حسن می دود
حُ س ی ن می دود
و عباس هم...
حالا چہ فرقی می کند روضہ ﮮ این دو فاصلہ؟
وقتی هر دو مسیر معتکف قدم هاﮮ ِ پر آشوب ِ عشق اند...
.
.
میفهمی چہ حالی دارد وقتی زبان حسنین بند آمده !؟

آقا نمی خواهم به پهلو شکسته و صورت کبود و در و دیوار سوخته
و ناله ای که درمیان آتش بی مهری تو را صدا زد قسمت دهم!
تو را به قلب نازنین مادرت زهرا
تو را به گل روی بضعه رسول
تو را به بوسه پیامبر
به دست و رو و سینه فاطمه...
دارد زمان آمدنت دیر میشود، دارد جوان منتظرت پیر میشود...
العجل مولا