ماه عزا

دوباره شب شد و سر درد دارد

بمیرم باز مادر درد دارد 

پس از فصل پر از غم یک سخن گفت:

عزیزم زخم بستر درد دارد 

نباید دست زد بر عضوهایش

که آیه آیه کوثر درد دارد 

شبی آهی کشید و زیر لب گفت:

خدایا مرگ کمتر درد دارد 

من از گودی چشمانش گرفتم

که زخم دیده ی تر درد دارد

حسن تب دارد و در خواب گوید:

نزن سیلی ستمگر درد دارد 

پریشان باش ای گیسو چو بختم

که دیگر دست مادر درد دارد 



لیلة الرغائب...


امشب شب آرزوهاست... 
شاید اگه واسه هم آرزو کنیم زودتر برآورده بشه...
3تا آروز میکنم واست: 
1- آرزو میکنم واست آرزوی کسی باشی که آرزوشو داری... 
2- آرزو میکنم لیاقتت بیشتر از آرزوهات باشن...
3- آرزو میکنم همیشه شاد و سالم باشی... 
تو هم اگه دوست داشتی واسم آرزو کن...


الا صلّ علی حوریہ ﮮ محترم عشق...


در ، _̴ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ هـمـــــ ه سـکوت شدند


درها ، دیــواره ها ، نـخـلـــها ، مـیـخــها ، مـسـمارها ، هـیـزمــها هـمــ ه و هـمــ ه سکوت کرده اند

حـتـی هـیزم ها در سـکوت "درب" را میـسوزانند

یـک خبر شـهر را تکان میـدهد ---- > مـیـخ درب = خـون تـازه

ناگـهان یـک یاس پـیـر شـد

و ایـنکه آن یـاس رفت ، آن یـاس زیر باران رفـت . . . 

(( در شهر همه سکوت بـودنـد ))



در لغت،ولی بہ معناے کسی است کہ


عهده دار انجام کارهاے کس دیگر باشد

و دم بہ معناے خون.

در اصطلاح،اولیاے دم همان ورثہ ے مقتولند

کہ حق قصاص و عفو جانی را در اختیار دارند..

من،نہ ولی دم ِ مادرم و نہ ورثہ ے مادر و نہ...

فقط فرزند مادرم...همین.

مرا همین بس کہ گوشہ اے بایستم

و سرسلامتی بگویمتان و همہ ے روحم دق کند از مادر گفتن تان.


سالهاست صداے مادرت بین کوچہ ها پیچیده

لبیک نمی گویی هل من معین مادرت را...؟



آخر باید (فاطمیـ ه ه ه) را از یک جائی قلم زد دیگر!

و ما پِلاس خانہ ﮮ توایم عشقــ ــبانو،رقیّہ خاتون..پس قلم بہ اذن شما:

بسم ربّ الارباب (علیه السلام)

خدایی چہ مزد سخت ِ سنگینی بر دوشمان گذاشتی محمد(صلی الله علیہ و آلہ)

سہ سالہ هاﮮ امتت هم زدن ندارند...چہ رسد به 18 سالہ هایش...

هرچہ باشد دختر از مادر ارث می برد...

مویِ سوخته،بازویِ کبود،صورت ِ نیلی،نماز ِ نشستہ...

غم ِ حسین...غم ِ حسین...غم ِ حسین...

سہ سالم ـــه ولی پـیــرم...
مادر هم...

---
「 سلام بر عزیزه هاﮮ قلبِ حُ س ی ن」



فاصلہ ﮮ از حرم تا خیمہ گاه را می دانم،بس کہ روضہ اش را بہ گوشم خوانده اند..

اما فاصلہ ﮮ مسجد تا خانہ را نہ...بس کہ روضہ ندارد این مسیر غریب...

حالا اما این فاصلہ را 
- بہ چہ حالی-

حسن می دود
حُ س ی ن می دود 
و عباس هم...

حالا چہ فرقی می کند روضہ ﮮ این دو فاصلہ؟

وقتی هر دو مسیر معتکف قدم هاﮮ ِ پر آشوب ِ عشق اند...
.
.
میفهمی چہ حالی دارد وقتی زبان حسنین بند آمده !؟



آقا نمی خواهم به پهلو شکسته و صورت کبود و در و دیوار سوخته

 و ناله ای که درمیان آتش بی مهری تو را صدا زد قسمت دهم!

تو را به قلب نازنین مادرت زهرا
تو را به گل روی بضعه رسول
تو را به بوسه پیامبر
به دست و رو و سینه فاطمه...
دارد زمان آمدنت دیر میشود، دارد جوان منتظرت پیر میشود...
العجل مولا

دو بـاره بـوی هـیـزم ، بـوی آتـش …


وقتی بخوای 【 بـه زور 】 وارد خـونــ ه ای بشی

باید در را بشـ ـکنـﮯ . . . حالا 【 آتـش زدنـش 】 بماند
هنگام شکسـ ـتنِ در ، اگر (( کسـﮯ )) پشتِ در باشه دو حالت پیش میاد :


● اگر در ، دو لنگه باشه :


در (( از وسـ ـط )) میشکنه و کسـﮯ که پشت دره ، میمونه (( بـیـن در و دیـوار ))

اما . . .


● اگر در ، یه لنگه باشه :

اونوقت در (( مستقیما می افته )) روی کسـﮯ که پشت در ایستاده



درست نمیدونم درِ خـونـ ه مــ)در چه شکلی بوده ، اما . . .


فقط خـــدا کنه دروغ بـاشه .
. .