اس ام اس و جملات عاشقانه(سری42)

سلام به همه...

دنيا بزرگ نيست

با يک نگاه صميمی

با يک سلام گرم

از جاده های يخزده هم می‌توان گذشت.
از مرزهای دور

که با سيم خاردار

يا ميله‌های غمزده مسدود گشته‌اند

حتی کويرها

درياچه های شور

از کوههای گمشده در هاله‌ای زدود

یا يک سلام از ته دل می‌توان گذشت.
دنيا بزرگ نيست

اندازهء دليست که سرشار ِ آرزوست

هر گوشه‌اش ز عشق

و از شوق دوستی

جنجال و گفتگوست
اين قرن، قرن عشق

قرن محبت است
قرنی که می‌توان

جای گلوله‌ها 

با شاخه های گل به مصاف زمانه رفت
دنيا بزرگ نيست

با يک نگاه صميمی 

با يک سلام گرم

هر لحظه می‌توان همه جا عاشقانه رفت


پیشاپیش عیدتون مبارک


خدايا ديدي رفت؟
به تو سپردمش...
اما ازت مي خوام
يه روزي يه جاي زندگيش
بد جوري ياد من بندازيش...!!!

 

از آجيل شب عيد چند پسته ي لال باقي مانده
آنان كه لب گشودند خورده شدند
و آنان كه لال ماندند شكستند
دندان ساز راست ميگفت:
پسته ي لال دندان شكن است. . .

 

جايي خواندم ما آدمها زنده ايم
به سبب آنكه كسي دوستمان داشته باشد
سوالي پيش آمد...!!!
من براي چه زنده ام..؟!!

 


مردماني هستند که مي‌خواهند بدانند تو چه مرگــــتــــــ است ...
و وقتي بفهمند چه مرگــــتــ است ...
بهت مي‌گويند بس کن ...
انرژي منفي نفرست ...
اينجاست که سکوتــــــــــــ معنا پيدا مي کند ...
و تنهـــــــــــــــــــــــايي مي شود تنها چاره ... !

 

اَشـک هـايـم زيـادي شــور شـُـده اَنــد 
مـگـر چــِـقــَـدر نــَمـَک بـَر زَخمـَم
 
پـاشـيـدي و رَفــتــــي
 
کــــه اِضـافـه اَش اَز چـشمـانـَم مــيـريــزد

 


ميگــن اگه خورشـيد
يـــــه ريزه نزديکـــمون بود
همــه چيــــو ميــســـوزوند
ولــي خـــورشيد خــــانم خبــــــر نداره
يــکي رو ايـن زمـــــــين
 
هســــت کــــه حتـــي
اســــــمش
تمـــــام
 
وجــــــودمو ميــسوزونــــه

 

گاهـــــي آدم دلـــــش ميخواهد کفش هايش را در بياورد،
يواشکــــي نوک پا نوک پا از خودش دور شـــــــــود،
بعد بزند به چاک فرار کند از خودش .....

 

دلـــم ...
نه عشق آتشين ميخواهد ، نه دروغ هاي قشنگ .... !
نه سکوت تلخ شاعرانه ...
نه ادعاهاي بزرگ ...
نه بزرگي هاي پُر ادعا .... !
دلم يک فنجان قهوه ي داغ ميخواهد ...
و يک دوست که بشود با او حرف زد ... !

 


عـاشقـانه هاي من را بـا او تـکرار نـکن
اگـر عاشـقت بـاشد
عـاشقانـه اي برايـت مي سـازد
 
که مـن جـا انـداختـه ام

 

يک نفر
مُشت مُشت
بر دل تنگي ام،
دلشوره مي پاشد...!!!

 


تبعـيد آدم بهــانـه داشت ،
يکــ سيـب !
امــــا مـن
هنـــوز نـميـدانــم چـــرا
بــي بهـــانـه از قلــبت تبعيــد شــدم !...

 

آنقدر سپيد بـــــودي
كه احساس مي كردم ماه شــــــــــده اي
اي كاش آبـــــــــــي بودي
مانند آسمـــــــــــان
آنوقت تا آخر عمر سر بـه هوايت مي شــــــدم . . . !

 

نمي دانم چه رابطه ايست
بين نبودنــت با رنگ ها...
دلتنــگ تو که مي شوم
زندگي ام سيـــــاه مي شود ...

 


در امتداد نگاه تو
لحظه هاي انتظار شکسته مي شود
و بغض تنهايي من
مغلوب وجود تو مي شود

 

باران باشد تو باشي 
و يک خيابان بي انتها.
آنگاه به دنيا ميگويم خداحافظ.....

 

هَميـــشه ميگفتـــــي :
مـــــــن ، يه تار مُوي تو را به هيچ کَس نميــــــدَهم!
اينقَدر تار هاي مويِ مَن را
به اين و آن دادي
تا کَچَــــل شدم !

 

بعد از تو
جواب تمام
" دوستت دارم" ها مرسي شد...

 

نگاهم را
فرستاده ام سفر
آدم ها
ازدوردوست داشتني ترند...

 

هميشه ميگن سکوت علامت رضاست...
اما من ميگم نه!...
 
بعضي وقتا سکوت ميکني چون اينقدر رنجيدي که نميخواي حرف بزني...
 
بعضي وقتا سکوت ميکني چون واقعا حرفي واسه گفتن نداري...
 
گاهي موقع ها سکوت يه اعتراضه...
 
اما بيشتر وقتا...
 
سکوت واسه اينه که هيچ کلمه اي نمي تونه غمي رو که تووجودت داري توصيف
 
کنه.........

خــــدا جون
مــــــيشـه بگـــي دكمـه
cancelش كـجـاس؟؟؟
بـه اندازه كافـــــــي بدبختـــي دانــلود كردم!!!

 

ما که نفهميديم دنيا دستِ کيه.....
ولي‌ دستِ هر کي‌ هست ....
خــُـب لامصــــــّــــب
 
دست به دست بچرخون که به دستِ همه برسه !!!

 

بيهوده ورق مي خورنــــــــد تقويـــــــــم هــــاي ِ جهــــــــــان ؛
روزهــــاي ِ من ، همه يک روزند ...
شنبــــه هايي که فقـــط پيشوندشــــــان عوض مي شـــــود ...

 

درسته .. نامــــــــــــــحرم بود ، به تنــــــــم اما نه ... به دلــــــــم ...

 

خوش بـه حال ِ تو،
که وقتي " او " آمد ؛ بدون ِ هيچ دردِسري ،
فراموشم کردي ...

 

در آيه اي ؛ 
مرا آه کشيدي و رفتي .
 
حالا من ماندم و
 
سي جزء بغض ِ ناسروده ام......!

 

نفهميدم چرا(نيازمنديها و همشهري)
اگهي منـــــــــــو قبول نکرد!...
اگهــــي دربـاره تــــــــــو بود!
نوشتــــــــــــه بــــــودم:
بـــــــــــــــــه تو نياز دارم...

 

کـاش دفتـر خاطراتــم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سـرِ دلتنگــي
به رويش دست ميکشيدم
تــو از درونش
با آرزوي من بيرون مي آمدي!

 

عـــشـــــقمان
بازيِ حُکـــــمي بـــــود
که مَن اَز دِل مايــــه گـــذاشتـــم
و... تو از خشت ... !!!

 

نميــدانــم چـــرا هيــچ معلمــي بـــه مـــا نگــفـــت
بـــراي "شـما" شدنِ "مــا" ،
"شـــ" لــازم نيــســـت ،
 
" او" لـــازم اســـت ...

 

کلمات هم شده اند بازيچـــه مـــــــــــن و تـــــــــــو ! 
مـــــن برايِ تــــو مي نويسم ...
 
تـــــــو برايِ او مـــي خواني !!!

 

جاگذاشته ام دلي
هرکه يافت
مژدگاني اش تمام “زندگي ام” . . .

 

ايـن جـا هـاي خـالـي کـه نـبـودنـت را 
به رُخـم مـي کـشـنـد
 
چـه مـي دانـنـد . .
 
فـرهـادت شـده اَم ، بـا تـمـام زنـانـگـي اَم
 
و چـه شـب هـا کـه
 
خـواب ِ شـيـريـنـَت را نـمـي بـيـنـَم . . .

 

صبر کن...
برگرد...
چمدان هايمان اشتباهي شده...
دلم را به جاي خاطراتت بردي...

 

سَـرم را نــه ظلـم مـيتـوانـد خَـم کنـد
نـــه مـرگـــ
نـــه تــرس
سَـرم فـقـط بـراي بـوسيـدن دستـــ ‌هـاي تـو خَـم مـيشـود

 

اين روزها اگر گوش دلت را تيز کني فقط يک چيز خواهي شنيد:
*دوستت دارم*
گلايه از تکراري بودنش نکن
 
مشکل از من نيست!!!!
تو زياد دوست داشتني هستي...

 

رام مـن نميشونـد ايـن واژه هاي حسـود
بگــذار فريبشـان دهــم
مينـويسـم دوستتـــ نــدارم
امـا تــو بخـوان .

 

هـيــچ قَــطــار ي اَز ايـن اُتــاق نِـمـي گُـذَرَد
مَـن ايــنـجـا نِـشـَـسـتِـه اَم
وَ بـا هَـمـين ســيگــار قَـطـار مي آفَـريـنَـم !
نِـمي شِـنَـوي .. ؟؟
سَـرَم دارَد ســـــوت مـي کِـــشـَــد

 

بگو کجا پنهان شده اي
که در قهوه اي سرکشيده ام هم
فالگير پيدايت نميکند . . .

 

امروز
بي حضور تو
قلک سفالي را
شکستم
قرارمان اين بود
نصف-نصف
سهم من ميشود اندوه و چند شاخه گل، بر سنگ سياه نبودنت
و سهم تو را پنهان مي کنم پشت لبخند هاي کودک گل فروش

اس ام اس و جملات عاشقانه(سری41)

 

دستهايم به آرزوهايم نرسيد،آنها بسيار دورند...
اما درخت سبز صبرم مي گويد:
اميدي هست...
دعايي هست...
خدايي هست...



براي تو مينويسم ..
 
از عمق احساسم مينويسم ..
تا شايد بداني که طپش قلبم در سينه ..
به خاطر توست .



روزي ميــرسَد.
بـــي هيــــچ خَبـــَـــري.
بــا کولـــــه بــــآر تَنهـــاييـَم.
دَـر جـــاده هــاي بـي انتهــــاي ايـن دنيــاي عَجيـــــب.
راه خــــواهم افتـــــاد.
مَـــن کـــه غَريبـــــم.
چـــه فَــــرقي دارد کجـــــاي ايـــن دنيــــــا بـاشــــم.
همــه جــــاي جهــــان تنهـــــايي بــــا مَـــن است ..

به رازهايم حسادت ميکنم..
که چقدر ساده..
باتو محرم شدند..!



قـهوه دم مي كنم
 
نصـف قاشق سيانور به فنجانت مي ريزم !
 
لبخند كه مي زني مي گويم : قـهوه ات سرد شده بگذار عوضش كنم !
 
اين كار هر شب من است
 
و من چند سال است كه مي خواهم بكشمت !
 
ولي لبخندت !
 
لبخندت !
 
لعنت !



ديرزماني است که سکوت کرده اي!
عاشق اين طوفان بعداز آرامشم
چيزي بنويس!
حرفي بزن!
اين بار تونپرس،
تو بگو چه خبر؟



دقت كردي؟
هيچكس به سكوت آدم نميرسد!
همه منتظرند به فرياد آدم برسند ... !!!



مــن
به عکس ِتــو دست ميکشم ..
تـــو
بـه عـکس ِ من
دست ميکشي از مــن !!!



گاهي شهري را
آرام دلي را
رابطه اي را...
گاهي همه چيز را...
به هم مي ريزند
اين "غريبه " هاي لعنتي..



صدايشان که ميزني،
گلويت را گاز ميگيرند.
و آنقدر جمع ميشوند در گلويت
تا نفست را بند آورند،
يا خفه ات مي کنند
يا اشکت را در مي آورند!!!!
واژه ها وحشي اند...



بي حس شده ام از درد !
از بغــض !
فقط گاهـي ،
خـط ِ اشکي ...
ميسـوزانـد صـورتـم را !!



تنهايــــي را ترجيـــح ميدهـــم به تن هايـــي كه روحشــان با ديگـــريست ...



لحــظه ي رفــتـن
ســكـوتـم عـــلامت رضـا نـبـود
مــي خـــواسـتـــم مثـــل هـمـيشـه
روي حــرفت حــرفي نيــاورم ..



تـــو برمي گردي
و زندگي را از جايي که پاره شده
دوباره به هم مي دوزيم.
در صندوقِ خاطره ها هنوز
نخ براي بخيه زدن هستـــــــــ...!



من مانده ام طنين صدايت
آرام باش و احساس گناه مکن
تو بهترين ها را به من هديه داده اي
زيرا فروغ ميگويد:
" تنها صدا است که ميماند "



فــرقي نمـي کند که
شعــر هايم را روي کاغد بنويسم
يا روي ماسه هاي دريــا
يا حتــي روي شيشه ي بخــار گرفته ي پنجـره !
ايــن شکوه حضور توست که به نوشته هايــم ،
اعتبــار مي بخشــد !!!



همه ما زخم هايي داريم
روي بازو يا ساق پا
زخم هايي قديمي که داستان دارند
که مي شود با آن ها ما را شناسايي کرد
زخم هايي بر پيشاني يا بر قلب هايمان
زخم هايي که برايشان حتي دنبال "مرهم" هم نمي گرديم



روزهاي بي تو بودن پــــــــــــــــــــــــــــر...
فکر بي تو بودن پـــــــــــــــــــــــــر...
دوست داشتن کسي جز تو پـــــــــــــــــــــر...
عشق کسي جز تو ،توي سرم پـــــــــــــــــر...
گل من فقط تو نپـــــــــــــــــــر...



تقصير برگها نيست.
آدمها همينند!
نفس ميدهي له ات ميکنند...!



بخند
اين درخواست اجباريه!!!
بايد بخندي
حتي کوتاه...
اميدوارم هميشه لبخند مهمونه لباي زيبات باشه...



حوصـــله خوانــدن ندارم
حوصـــله نوشتــن هم ندارم
اين همـــه دلتنـــگي ديگر نه با خــواندن کم مي شود ، نه نوشـــتن.
دلـــم لمـــس آغوشت را مي خـــواهد
فقــــط همــــين



تا دوباره ديدنت...
اين رختخواب را "وارونه" خواهم خوابيد!
...
"خيانت" است به تو!
سر بر کنار "خيالت" گذاشتن!



تقصيـــــر تو نيست حتمــــا اشتبـاه از طرف متصدي ارزو بوده
کـه تو نصيب ديگـري شدي



مــهـم نيــســت که او مــال تــو بــاشــَد
مــهــِم اين اســــتــ که فـــَقــَط بــــاشـَـد
زِنـــــدگــي کــُنـد ، عـِــشـــق بــورزد ؛
لــِذَت بـبــرَد و نــَــــفــَس بـــکــــــــشــَد



گاهي در زندگي
آدم بايد تــاوان بده
تــاوان يه اتفاق ، يه تصميم ، يه ترديد
شايد اين تــاوان به وسعت تمام طول زندگي باشه !!

 

خدايا من از تو معجزه مي خواهم
معجزه اي بزرگ در حد خدا بودنت
...
تو خود بهتر مي داني
معجزه اي که اشک شوقم را جاري کند؛
نااميد نيستــم فقط دلتنگم
...



خدا هميــن جاست! در پس ِ احساست
...
انگشت ِ اشتياقتـرا بالا ببــر
...
لمس اش ميکني
.



تـــــوام ميسپارم به درک
 
تـــــــــــف به هرچي نامرده
تــــــف بهـ شرفـــــش که بلد بود قسم دروغ بخوره



ايـــن لحظه هــا
تنــــم يــه آغــوش گرم مي خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس
....... ..
... ايــن لحظـــه هــا
لبــانم رطوبــت لبــهايي را مي خواهـــد با طعم محبت نه شهوت
......
... اين لحظــه ها
گيسوانـــم نوازش دستي را مي خواهــد با طعم ناز نه نيـــاز
... ....
اين لحظـــه ها
تني مي خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را



باران که ميزند
به مظلوميت سقفها فکر ميکنم
به حصيرهاي خيس
باران که ميزند
 
به سادگي دلهايمان ميخندم
باران که ميزند
.....



كوكِ دوستت دارم
!!
زبانت كوك نمي شود
!..
به آنچه
..
گوش من محتاج شنيدنــش است



گاهـــي آنقـــدر دلـــم از زندگـــي سيـــر ميشه
که ميخـــوام تا سقفـــ آسمان پـــرواز کنـــم
و روش دراز بکشـــم
آروم و آســـوده
!
مثـــل ماهـــي حوض مان
که چنـــد روزيـــست روي آبـــ است
...!



مـــات شــدم از رفـتنت
!!
هيــچ مـيز ِ شطـرنجي هـم
...
در مــيان نـــبـود
!
ايـن وســط ،
فــقط يـک دل بـــود
..
کـه ديگــر نـيست
!!



فـــال مـي فـُــروشـَـم
نــَـتـَرس
بــــِه اَنـــدازهي بــَـختـَــم ســـياه نيــــست
يــــه دانـــِه بــِـخـَر
شـــايــد فــــال ِ تــُو نـــانــي
بــَـر سـَر ِ ســُـفـره ي ِ خــالـــي مــَــن بــاشَــد
!!



وقتي ازم ميپرسي كه خوبي و من ميگم اي بد نيستم
...
يعني بدم
..!
خيلي هم بدم
...
پس نگو خدارو شكر
..!!!



سر ِ ميز ِ شام
 
هر چند وقت يه بار به سقف نگاه ميکنم
 
تا اشکاي جمع شده تو چشمام بيرون نريزه
 



من و تو رفيق بوديم
....
تو واسم يه چيزي بيشتر از رفيق بودي
!
...تو!



دلخوشم که هر چه از من دور شوي
از آن ســوي کُره زمين به من
نزديکــــــ تر مي شوي
!
فقط مي ترسم مبادا
گاليـله اشتبــاه کرده باشــد
...!



گاهـــــي بــايـد بي رحـــــم بــــود
نـــه بــا دوســـت
نـــه بــا دشـــمن
بـــلکــه بـــاخــودتـــ
وچــه بــزرگــتــــ مــي کـــنـه اون ســـيلـي
کــــــه خـــودتــــ مـــي خـــوابـــونـي تـــوصــورتتــــ
...




بــه دلــم مــي گــويــم
آن يــوسفــي هــم کــه بــرگشتـــ بــه کنعــانش
استثنــا بــود
تــو غمتـــ را بخــور
...




حــمــاقت که شــــاخُ دُم نـــدارد
حــــماقــــتـ يـعنـي مـــن که
آنــــقــدر مــي روم کهـ دلـــــتـنـگـــم شــــوي
خــــبـــري از دلـــتـــنــگـــي تــــــو نــمــي شــــود
بــــر مـــي گـــــردم
چــــون
دلـــتـــنـــگــــتــــــ مـــي شــــــوم



دلـتنگي‌هايـم را
زيـر دوش حمّــام مي‌بَـرم،
بُـغـضـم را
ميـان شُـرشُـر آبِ داغ مي‌تـرکـانـم،
تا همـه فـکـر کننـد
قرمـزيِ چشمـانـم
از دم کـردنِ حمّـام است
....



گاهـــــي دِلَـــــــــــــم ميــــخواد يکـــي ازم اجــــــــــــازه بخواد
که بيــاد تــو تنهــــــــــاييم
و مــــَن اِجــــــــازه نــدم و اون بـــي تفاوت به مخالفتــــَم بيــاد تو
و آروم بَغلـــــــــــم کُــنه و
بِگه : مَگـــه مَـــن مُـــردَم کـــه تَنهــــا بــموني



سوت‌ مي‌کشد در هوا ، کابل‌ تلفني‌ که‌ مي‌توانست‌
زيباترين‌ عبارات‌ جهان‌ را
از عاشقي‌ به‌ عاشقي‌ برساند
. . . !



ديشب که نميدانستم براي کدام يک از دردهايم گريه کنم کلي خنديدم
..!




فکرش را بکن
!
يک روز مي آيي
و مي بيني نه من هستم؛
نه اين کلمات
...



چند روزيست دست هايم را
...
با چند کتاب و نوشته ،
سرگرم کرده ام اما
...
گول نمي خورند
...
هيچ چيز معجزه ي دست هاي تو نمي شود
!



آيينه هاي اتاق به شوق در آغوش کشيدن تو قد کشيده اند،
حق دارند
!
که تصوير من ِ بي تو را هر بار پيرتر از پيش به رُخم مي کشند
...!




و در جواب : "تا حالا عاشق بودي؟
"
بگويم: نه
!
و بيخيال آن سنگيني ميان گلو شوم
...



خواستي ديگر با من نبـاشي
...
افــــــــرين چه با اراده
!!!
لـعنت به دبستاني که تواز درسهايش
فقـط تصميم کبــــــــــــري اموختي
...



ايما و اشاره نمي دانم
!
بايد تمام قد روبرويم بايستي
و بگويي دوستت دارم
...!



فريادي ست که نرسيده به گلو بغض مي شود ،
به چشم ها که مي رسد اشک مي شود
و نرسيده به زبان خفه مي شود
..



باور کن
 
غلو يا بلوف نيست
کم نياوردم
کوتاه آمدم
...



نذر کرده ام
صد دور تسبيح
اهدنا صراط المستقيم بخوانم
شايد
 
مرا که ميبيني
ديگر مسيرت را کج نکني
!!!



پسرک گرسنه اش است، به طرف يخچال مي رود،
در يخچال را باز مي کند
...
عرق شرم بر پيشاني پدر مي نشيند
پسرک اين را مي داند،
دست مي برد بطري آب را بر مي دارد
کمي آب در ليوان مي ريزد
...
صدايش را بلند مي کند ، " چقدر تشنه ام بود
"
پدر اين را مي داند پسر کوچولويش چقدر بزرگ شده است

دانلود آهنگ زمینه وبلاگ با صدای پویا بیاتی (جای تو خالی)

این آهنگ رو به درخواست دوستای عزیز گذاشتم واسه دانلود
امیدوارم خوشتون بیاد

دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبای پویا بیاتی به نام جای تو خالی با بالاترین کیفیت


اس ام اس و جملات عاشقانه(سری40)


خُدايا...
مَن ميدانَم
تُو هـَــــم ميدانــي
کـه شُدَنـي نيست
...
حَتـي اَگر مُعجِزه کُنـــي
باز هَم
...
او يِک آرِزوي ِمَحال اَست
..



هــِـي روزگــار
مَن بـه دَرَکــ
خــودَت خــَـســتــه نــَـشـُـدي
از ديــدَن تــَصـويــرِ تــِکـراريــه دَرد کــِـشـيـدنِ مــَـن



با احتيـــــاط بخـــوانيد
...
.
.

اين شعـــر لغزنده ست
بسکه شاعر سطر به سطر باريد و نوشت



خــســتـه شـده ام از کـتـاب و تســبـيـح و سـاعـت مُچــي
!!
ديـگـر برايم چيـزي نيـــاور
...
مـن خـودت را مي خـواهـم ! مي فـهـمـي ؟؟
بيـــا و مَحــضِ رضــايِ دلــم
ايـنـبـار
...
قـطـعـه اي احـسـاس خـرجـم کـن
...!



ايــــن روزهــــا
 
هوايم را نـــداري ؛
خفه نمي شـــوي بـــدون مــــن ؟
!!



سلامتيه کسي که
: 
وقتي توي آغوش مي گيريمش
همه ي وجودمون ميلرزه ؛
نه از ترس
 
يا عشق بازي
واسه وحشت از فرداي بدون اون
...!!!



پسورد تمام چيزهايم شماره ي تو شده است
و من دائم شماره ي تو را ميگيرم
بدون آنکه صدايت را بشنوم
....



تمـام ِ اين چـند سـال و اَنــدي عــمرم بـه کــنار
...
مـن فـــقط ،
بـه انـــدازه ي همــان صَــدُم هـاي ِ ثـانيه اي که ،
در هــواي ِ عطـرِ ِ آغــوشت نفـس کـشيـدم ،
زنـــدگـي کــــردم
!!



چگونه مي خواهي دوستت دارم هايت را
...
باور كند؟
!
وقتي رد دندان هاي من را
گوشه ي شكلات هديه ي تو
در روز عشاق مي بيند؟
!
كاش مي فهميدي كاغذ كادو را
مخفيانه باز كرده ام
!!!



شدم مثل آدمي که
....
درد دلش رو تو يه جمعي گفته
.
حضار بعد از کلي خنده گفتن
:
"خيلي خوب بود . اين يکي رو نشنيده بوديم "



توضيح نمي خواهد
....
تمام خواهش من يک جمله کوتاه است
:
دلي که به تو سپرده ام
...
به غم مسپار
...!



ايــن روزهــا در مـــن
حــااـتِ فـــوق الــعــاده
اعــــلام شـــده اســـت
...
بـيـــش از حــد مـجـــــاز
دلـتـنـگــــــ شــــده ام
. . .



چـقـدر خـوبـه
. . .
يـکـي بـاشـه
يـکـي بـاشـه کـه بـغـلـت کـنـه
. . .
سـرتـو بـزاري روي سـيـنـش
آرومـت کـنـه
. . .
حـُرم نـفـس هـاش تـنـتو داغ کـنـه
. . .
عـطـر دسـتـاش مـوهـاتـو نـوازش کـنـه
. . .
چـقـدر خـوبـه
. . .
چـقـدر خـوبـه کـه آروم دم گـوشـت بـگـه
غـصـه نـخـوري هـا
. . .
من ديووووونـــــتم
. . .



اين روزها خيالهايم خيلي بي پروا شده اند
......
ببين
.....
چه بي مهابا با خيالت عشق بازي مي کنند
!!!!



مي دوني عشق مثل چيه ؟
عشق مثل پنير مي مونه
:
زيادش آدمو خنگ مي کنه ، متوسطش به آدم آرامش ميده ، هيچ کس هم تا حالا از بي پنيري نمرده



شکستم...به هميـن سادگي سَـعي نَكُن تِكِـه هــايَم را باهَــم جوركُني
نِمي شَــود زيرا مَــن ديگَر...مَــن نيســـتَم ...وتــو ديگَر...تــو نيستي
...



وقتي در وضعيت خوبي هستيد ، يک اشتباه را يک جک در نظر ميگيريد
اما زماني که در وضعيت بدي قرار داريد ، حتي از يک جوک ناراحت ميشويد و اشتباه ميپنداريد
. . .



به تو کــــه کــــــاري ندارم
!
دارم به دردِ خــــودم مي ميرم
تقصـــــير من نيست
که "تــــــو
"
تنــــــها درد مني
...!



"من" بعد از "تو"........ به هيچ "او"يي اجازه "ما" شدن نداده ام........



ديــر بـــاريدى بـــاران
...
ديـــر
..!
من مدتـــ هاستــ در حجــم نبــودن کسى خشکيـــده ام
....!



به هزار وعـده تـو
مـن فقـــط
يـــک دل دادم
...
و تمام
...!!!



بــنـد دلــــــم کـه پــاره مـــي شــود
دلـــم بــهـانـه ات را مــي گـــيـرد
هــر چــه مـــي کشم هــم از ســر ايــن بــنـد دلـــم هـــسـت
بــه نــبـودنــت اعــتـراض نـمــي کــنـم
بــنـد دلــــم را خــواب هــايــي پــاره مــي کــنـند
که بــهـانـه ات را به دلـــم مــي انــدازد
بــاور کــن بــه نــبـودنـت اعــتـراضـي نــدارم
. .



.گاهي چقدر هوس ميکنم که روحمو بکنم، بندازم تو تشت ؛
حسابي با پودر و صابون چنگش بزنم
!
بعد بندازمش رو بند
...
تا باد قلقلکش بده و افتاب نوازشش کنه
!!!



ديدي آخر من را لمس کردي ؟
ولي حيف که سنگ قبر من احساس ندارد
!



مــزاحـم آدمــي که
 
مشـغـول فــرامــوش کــردن شـمــاســـت
 
نـشـويــــد
....
هـيـچ قـاتـلـي دوس نــدارد
هـنـگـام کـشـتـن کـسـي
 
مـزاحـمــش شــونــد



نـَــه
!!!
اِنـگـار ... تـــــو مَــــرد ِ رَفتَــن هَــــم نيسـتي
...
اينبـار جــايمـان عَــــــوَض
!
تـــــــو بمـــــــان ؛
مَـــــن مَـــــــــردانــه مي رَوَم
...
مَــــــــــــــــردانــــه
...



تا يـادَم نرفـتــه بــگويَم
چيـزي نَدارَم جـز کمي واژِه
 
کـه با احـساس گِـرِه خورده
 
و با آن نمي تَواني حَتـي دَسـتــِه اي سَبزي بخَري
 
تا آش اَم را بــِپـَزي
وَلي تا دِلَت بـِخواهـَد
 
"دوُسـتَت دارَم " 
فـَقط هَميـن
...!



خدايــــــــــــــــــا
...
به حد کافي خيال بافتم
...
و تنم کردم
...
يه کم واقعيت شيرين
...
لطفا
...



تــلخــتــريــن جــمــلــه اي کــه مــن شــنــيــدم
!
و مــمـکــن اســت از زبــان مــعــشـوقــت بــشــنــوي
:
مــا مــي تــونــيــم دوســتـــاي خــوبــي بــراي هــم بــاشــيــم



وقتــي کســي مي گويــد خوبي؟
!
نگـــــو "مـــمـنـون
"
نگـــــو "خوبـــــــم
"
نگـــــو "بهتــــــرم
"
فقـــط يک جـــوري بگـــــو "مــــرسي
"
که طرف بدانــد سئـــوال احمقـــانه اي پرســـيده
!!!....



آخ . . . از اين عصــــر ارتباطات
که تـــــا شنيدن صدايت چند ثانيــــه راه است و
تا داشتــــنت
...
کـــــاش تنــــها راهت از من دور بود
!



من فقط حسي دارم که نمي دانم چيست
دلم سخت تنگ تــــوست
و " بعدا " تنگ تر هم خواهد شد
مي دانم
...!



آسمـان هـم کـه بـاشي
بـغلت خـواهــم کـرد

فـکر گـستـردگـي واژه نبـاش
هـمه در گـوشه ي تـنـهايـي مـن جـا دارنـد

پـُر از عـاشـقـانـه اي تـو
ديـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟




اين روزها پوستم کمي نازکتر شده
.
اين روزها طاقتم کمي بي حوصله تر شده
.
اين روزها انتظارم کمي بي صبرتر شده
اين روزها شبهايم کمي بي ماه تر شده
.
اين روزها دست هايم کمي خالي تر شده
.
اين روزها وجودم پر از تَرک شده
....
تلنگر نزن ، مي شکن



درد دارد
!
وقتـــي مـي رود
...
و همــه مــي گــويند : دوستتــــــ نداشتـــــ
...
و تـــو نمــي تـــوانـي بــه همــه ثـــابتــــ کنـــي
کــه هـــر شبـــــــ
بــا عـــاشقـــانه هــايـش خـــوابتـــــ مــي کــرد
!!



هميشه يادمون باشه
از اومدن يکي توي زندگيمون
....
ذوق مرگ نشيم
.....
تا وقتي که تنهامون گذاشت و رفـــت
دق مـرگ نـشيم
...!



تو نيستي
و مـن خوب مي دانم
ايـن دلِ گرفتـه هر چقدر هم ببارَد
نـه خزان تنهايي ام مي شود بهــار
و نـه کويـر سينـه ام
لالـه زار
و نـه ياس واژه هاي ذهنم ياسِ سپيد
!
امـا بُغض مي شوم
تا ببارَم
شايد بـه کُنج آسمان دلم
پيدا شَوي
رنگيـن کــَمـان
!



مرا ديد
و
نشناخت
اين بود درد



امروز دوباره عاشق شدم
تکيه دادم به شانه هاي مردانه ات
موهايم را نوازش مي کردي
...
مرا که مي شناسي
رويا زياد مي بافم
راستـــــي
دلم براي عطر تنت تنگ شده بود
پيراهنت را جا گذاشتي
براي بردن آن هم نمي آيي؟



آهنگ ِ گــوشخــراشـي ست بـــــاران
!
بــر چـــتري که روسري اَم مي شَــوَد
بـــي تــــو
!!!



فــرفــي نــدارد چــه کـَـسـي چـه مي گــويــد
!!
تـــو
همــانــي کـه همــيـشـه دوســتـش داشـتـم
...
همــانــي کـه تــا غــصـّه ام ميــگيــرد
ســر و کــلّــه اش پــيــدا ميـــشود
و تــا مــرا نـخـنـدانـد دســت بـردار نميـــشود
!
هـمـانـي کـه همــيــشه
مــثـــل "ميـــلاد" و هـديــه و بـوسـه
پـــُـر است از شـور و شـادي و زندگي
...
تــو هـنوز هـم هــمــانــي
.



رنـگــِ تـازِگي ميــگيـــرد
آنــجا کــه تــو
فقـــط يـکـــ بار
پــا به آن ميــگـُذاري
...
حــالا تــو هي بگــو
ايـــن دل... کـُـهنـــه به نظـــر ميـرسَـد
!!!



به سلامتيه تنهايي و به سلامتيه همه ي اونايي که
 
فهميدن هيشکي تو اين دنيا لياقت دوست داشتنو نداره
. . .



خودم را مي نويسم
يک خانه مملو از هيچ
با سه صندلي يکي‌ براي خودم،
يکي‌ براي کسي‌ که رفت
!
و يکي‌ هم براي کسي‌که يکروز مي‌‌آيد
!!



آنقـــــدر دلـــم را شکسته انـــد
کـــه تمام راه هــاي منتهي بـــه دل خــراب شـده است
چنديست تــابـــلو زده ام
کارگران مشغول کارنـــد آهسته بــرانيد
نـــه بـــراي دل شکسته ام
بــــــراي شما کـه از زخـم دلـــم زخــم بـــر نــداريـــد



شــــــبـــــــ هــــــــايـــــم
بـــــــروز شــــــــــده انــــد
!!
دردهـــــــايــــــــم آنـــــلايــن
به مــــــغزم کليــــک کـــه مي کنـــم
!
يـــا بــــالا نمــي آيـــــد
!
يـــا بــــــالا مــــــــي آورد



زير باران اگر دختري را سوار کرديد جاي شماره به او امنيت بدهيد

او را به مقصد مورد نظرش برسانيد نه به مقصد مورد نظرتان
!
در تاکسي خودتان را به در بچسبانيد نه به او
!
بگذاريد وقتي زن ايراني مرد ايراني را در کوچه خلوت ميبيند
احساس امنيت کند نه احساس ترس