احساس...
به من چیزی بگو شاید
هنوزم فرصتی باشه
هنوزم بین ما شاید
یه حس تازه پیدا شه
یه راهی رو به من وا کن
تو این بیراهه ی بن بست
یه کاری کن برای ما
اگه مایی هنوزم هست...
به من چیزی بگو از عشق
ازین حالی که من دارم
من از احساس شک کردن
به احساس تو بیزارم
توام شاید شبیه من تو این برزخ گرفتاری
توام شاید نمی دونی چه احساسی به من داری
گریزی جز شکستن نیست
منم مثله تو می دونم
نگو باید بُرید از عشق
نه می تونی نه می تونم
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت 17:24 توسط مصطفی
|
آغاز کلام به نام او .